نسيان
خواندن بخشی از کتابدرباره این کتاب
چهطور متولد شد؟ چه میدانم؟ يادم نيست و اين خيلی طبيعی است، كی درست و دقيق يادش مانده بچهاش كی نطفه بسته؟ همه يك قصهای سر هم میكنند كه بگويند كارشان خيلی خاص بوده و اين كه زاييدهاند خيلی فرق دارد با زاييدههای مردم. حالا ماجرای رمان من هم همين است، لابد توی يك لحظه و روز نبوده كه بهم وحی بشود، طی ساليان بوده. اين همه سال كه زندگی كردهام و به خودم توی آينه نگاه كردم و به مردم توی كوچه و خيابان خيره ماندم. و اين همه چيز خندهدار كه ديدم و اين همه قصههای گریهدار كه شنيدم يا خودم داشتم. لابد همهی اينها بود كه وادارم كرد به نوشتن. برای ديگران نمیدانم چی هست، برای من اما نوشتن از سر ضعف است. از سر تسليم و نتوانستن، وقتی نمیتوانم با مضحكهی بيرون و درونم بجنگم و پشتش را به خاك برسانم، مینويسمش. سيرك ترسناكی را كه توی دنيايم برپاست به تصوير میكشم و میگيرمش جلوی چشم خودم و مردم. میخواهم آدمها را منقلب كنم، میخواهم بگويم بياييد دست برداريم، بياييد مثلاً ميهن خويش را كنيم آباد يا طرحی نو را در اندازيم، شبيه ترشی كه میاندازند. بعضیها هم دستشان خوب نيست، ترشیشان كپك میزند. من اما دستم خوب است، خوب مینويسم. تنها كاریست كه بلدم و از كردهی خود خشنودم.
توضیحات ناشر
سرنوشت زن ایرانی در دههی شصت از زبان خودش، بی شکوه و شکایت و نالیدن. و روایت تاریخ اجتماعی و سیاسی قشری از مردم تهران در رهگذر نمایش آسیبهایی که نگاه ایدئولوژیک بر آنها داشته است. طنز و تمسخر هر آن چه بیهوده، جدی پنداشته میشود. دختران تهرانی در دههی شصت چگونه عاشق میشدند، چگونه فارغ میشدند، چگونه زیر نگاه چشمان بزرگ پدران، از حکومت گرفته تا خانواده، سهم خود را از زندگی گرفتهاند. و این همه پیچیده در جذابیت داستانی با حواشی و گفتههای بسیار. شاید بتوان گفت، «جذابیت» اسم رمز فتح قلب خوانندهی «نسیان» است.
جلد دوم این کتاب سه سال پس از جلد اول در سال ۱۳۹۵ منتشر شد. کتاب را از اینجا دانلود کنید!
* نسخه صوتی این کتاب با همکاری گروه فرهنگی کاسپین تولید شده و برای دانلود و شنیدن آنلاین در دسترس است.
موسیقی از
Fivos Valachis
این کتاب در تاریخ ۷ دی ماه ۱۳۹۲ (۲۸ دسامبر ۲۰۱۳) منتشر شده است.
کتاب صوتی
شهناز گلمحمدی
متولد هزاروسيصدوپنجاهويك هستم. نوشتن از خودم برايم خيلي سخت است، اصلاً دوست ندارم چيزي از خودم بگويم، نه براي اين كه به نظر مبهم و پيچيده بيايم، تنها از اين جهت كه آدمي كه مينويسد، توي نوشتهاش خودش را به قدر كفايت شناسانده، من ديگر چي دارم بگويم؟ جز اين كه ميخواستم نقاش بشوم، نشدم، چون سخت بود. اين شد كه نوشتم، همان چيزهايي را كه دوست داشتم، نقاشي كنم. اگر نقاش ميشدم، صبح تا شب زنان عريان را ميكشيدم.بیشتر بخوانید
نظر شما درباره کتاب:
نظر شما ثبت شد و پس از بررسی مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
-
12 اکتبر 2013، ساعت 15:17
-
14 اکتبر 2013، ساعت 9:37
-
14 اکتبر 2013، ساعت 16:31
-
18 اکتبر 2013، ساعت 7:43
-
18 اکتبر 2013، ساعت 7:45
-
19 اکتبر 2013، ساعت 12:19
-
20 اکتبر 2013، ساعت 3:30
-
20 اکتبر 2013، ساعت 9:18
-
20 اکتبر 2013، ساعت 11:06
-
20 اکتبر 2013، ساعت 12:47
-
21 اکتبر 2013، ساعت 4:28
-
22 اکتبر 2013، ساعت 14:14
-
26 اکتبر 2013، ساعت 18:41
-
27 اکتبر 2013، ساعت 9:27
-
26 نوامبر 2013، ساعت 12:17
-
2 دسامبر 2013، ساعت 12:10
-
2 دسامبر 2013، ساعت 12:30
-
29 دسامبر 2013، ساعت 12:13
-
30 دسامبر 2013، ساعت 1:42
-
30 دسامبر 2013، ساعت 15:51
-
30 دسامبر 2013، ساعت 16:20
-
10 مارس 2016، ساعت 14:40
-
30 دسامبر 2013، ساعت 18:50
-
31 دسامبر 2013، ساعت 10:18
-
10 مارس 2016، ساعت 14:41
-
31 دسامبر 2013، ساعت 14:48
-
1 ژانویه 2014، ساعت 8:52
-
1 ژانویه 2014، ساعت 15:28
-
8 ژانویه 2014، ساعت 7:13
-
10 مارس 2016، ساعت 14:42
-
8 ژانویه 2014، ساعت 10:21
-
10 ژانویه 2014، ساعت 1:37
-
10 مارس 2016، ساعت 14:42
-
13 ژانویه 2014، ساعت 12:47
-
16 ژانویه 2014، ساعت 2:08
-
26 ژانویه 2014، ساعت 7:33
-
27 ژانویه 2014، ساعت 17:49
-
31 ژانویه 2014، ساعت 14:48
-
31 ژانویه 2014، ساعت 16:25
-
5 فوریه 2014، ساعت 16:35
-
8 فوریه 2014، ساعت 14:04
-
20 فوریه 2014، ساعت 11:57
-
11 مه 2014، ساعت 19:31
-
2 ژوئیه 2014، ساعت 7:47
-
11 ژوئیه 2014، ساعت 13:15
-
11 ژوئیه 2014، ساعت 13:24
-
11 ژوئیه 2014، ساعت 14:26
-
19 ژوئیه 2014، ساعت 8:12
-
4 اوت 2014، ساعت 19:31
-
7 اوت 2014، ساعت 13:53
-
24 سپتامبر 2014، ساعت 15:50
-
8 نوامبر 2014، ساعت 10:40
-
10 نوامبر 2014، ساعت 10:42
-
14 نوامبر 2014، ساعت 2:34
-
2 دسامبر 2014، ساعت 15:22
-
9 دسامبر 2014، ساعت 20:16
-
12 دسامبر 2014، ساعت 20:23
-
19 دسامبر 2014، ساعت 8:00
-
19 دسامبر 2014، ساعت 12:54
-
27 دسامبر 2014، ساعت 10:56
-
16 ژانویه 2015، ساعت 18:57
-
20 فوریه 2015، ساعت 1:15
-
14 مه 2015، ساعت 8:51
-
14 مه 2015، ساعت 10:42
-
14 مه 2015، ساعت 13:46
-
17 مه 2015، ساعت 10:14
-
22 ژوئن 2015، ساعت 11:41
-
2 اوت 2015، ساعت 10:49
-
3 اوت 2015، ساعت 9:39
-
7 اوت 2015، ساعت 5:48
-
7 اوت 2015، ساعت 9:38
-
21 اوت 2015، ساعت 2:20
-
9 سپتامبر 2015، ساعت 17:30
-
14 سپتامبر 2015، ساعت 9:45
-
17 نوامبر 2015، ساعت 22:42
-
19 نوامبر 2015، ساعت 2:41
-
23 ژوئیه 2016، ساعت 12:13
-
9 دسامبر 2016، ساعت 22:03
-
12 دسامبر 2016، ساعت 10:36
SOHEYLA FAKOUR
چرا وقتی گزینه داخل ایران را می زنم یک صفحه باز میشه که نوشته شده عدد صحیح وارد کنید ولی هیچ کادری وجود نداره؟مدیر نوگام
خانم فکور عزیز، ممنون از توجه شما. احتمال میدهیم اشکال از اینجا باشد که میزان حمایتتون را به فارسی وارد کردید. اگر لطف کنید یک بار دیگه امتحان کنید و اینبار از اعداد لاتین استفاده کنید. اگر همچنان مشکل برطرف نشد، لطفا برای ما به آدرس [email protected] ایمیل بزنید تا در اسرع وقت مشکل را بررسی کنیم. با مهر نوگامfaridahmad
عالیarzoo
سلام میخواهم که از کتاب استفاده نمایم بخاطر دفاع پروژه خودarzoo
پروژه دفایم در تین زمینه استمیهمان
نشر نوگام چهطور توقع دارد كتابي خوانده نشده، از نويسندهاي ناشناس مورد حمايت قرار بگيرد؟ حتي امكان تورق هم نيست. به نظرم اين شيوهي معرفي كتاب و نويسنده خيلي درست نيست و نميتواند پاسخگوي خواننده باشد، حتا نميتواند به روند كار نشر سرعت دهد يا حتي باعث طول عمر و باليدن نشر نوگام شود.عذرا
چرا نظرات را منتشر نميكنيد؟administer
عذرای عزیزنظرات مربوط به هر پست منتشر میشوند اما در ایام تعطیل آخر هفته (شنبه و یکشنبه) این امر کندتر صورت میگیرد.در مورد شیوهی معرفی کتاب هم ما در صفحات اجتماعی خود قطعاتی از کتاب را برای تبلیغ کتاب میگذاریم و همچنین از کتاب قبلی بخشی از کتاب را برای دانلود میگذاریم تا به قول شما امکان تورق به شیوه محدود وجود داشته باشد.عذرا
ممنون از توضيحاتتان، اما چرا همين امكان را در سايت نداريد؟ شايد نشود به راحتي شما را در شبكهي اجتماعي پيدا كرد.administer
بخشی از کتاب را در سایت هم خواهیم گذاشت.عذرا
ببخشيد اما خيلي كار شما عجيب است، اول حمايت طلب ميكنيد و بعد بخشي از كتاب را در سايت ميگذاريد؟ بهتر نيست شيوهتان را تغيير دهيد؟ با اين روش ممكن است براي كتابي كه ناشناس است، هيچ حمايتي جلب نشود. بعد اين معنايش چيست؟ يعني كتاب درخور نبوده؟ اين كه ستم مضاعف است به نويسندهاي كه از دست سانسور به اينجا پناه آورده.administer
عذرای عزیز همانطور که پیشتر اشاره کردم ما به صورت مرتب قطعاتی از کتاب را در شبکههای اجتماعی منتشر میکنیم برای جذب حمایت. یک نکته مهم در مورد گذاشتن بخشی از کتاب روی وبسایت این است که انتخاب و همینطور ویرایش آن قطعه زمانبر است. چون کتاب بعد از تامین هزینه ویرایش کلی خواهد شد و این قطعه را باید صرفا برای انتشار روی وبسایت انتخاب و ویرایش کنیم.البته حرف شما هم متین است و سعی میکنیم این کار زودتر صورت بگیرد. هدف ما همچون شما حمایت از نویسندگان است.با احترامنوگامشهناز گلمحمدي
از خودم خندهام ميگيرد. رمان اولم مجوز نگرفت. رمان دومم اين جا كاسه چه كنم دستش گرفته و من دارم حالا سومي را مينويسم. اراده دارم؟ گرمم نميفهمم؟ يا چي؟ خودم هم نميدانم.administer
خانم گل محمدی عزیزدوستان نوگام علاقهمندند رمان شما را بخوانند. خوانندگان ندیدهی شما اندک اندک دست در دست هم می دهند تا به شما نشان بدهند که میخواهند شما بنویسید و همچنان بنویسید... با احترامنوگامفرهاد
بسیار کتا عالی می باشدhadi
ازاین کتاب چطوراستفاده کنیمویراستار نوگام
هادی عزیز٬ اگر منظورتان این است که قصد دارید کتاب را بخوانید٬ باید بگویم این کتاب حمایت لازم را برای انتشار کسب کرده و در مرحله ویرایش و آمادهسازی برای انتشار است. در حال حاضر٬ میتوانید بخشی از کتاب را دانلود کنید و بخوانید. برای دانلود این بخش لطفا رجوع کنید به عکس بالای صفحه و روی گزینه «بخشی از کتاب را بخوانید» کلیک کنید.میهمان
دوستم نسخه ای پابش را داونلود کرده. در نرم افزار Aldico که روی گوشی اندروید داره قابل خوندن نیست. همه کاراکترها به شکل مستطیل کوچولویی که وسطش ضربدر خورده دیده می شن. توی سایت نوگام هم چیزی ندیدم که به حل این مشکل کمک کنه خودم هم نسخهی ای پابش رو دانلود کردم توی لپ تاپ با برنامهیAdobe Digital Editions 2.0باز کردمش همون جور مربع مربع بود.ویراستار نوگام
سلام حتما چک میکنیم ببینیم مشکل چی بوده که در این برنامهها قابل خوندن نیست. توی برنامه استانزا امتحانش کنید لطفا. پیگیری میکنیم حتما.شما فعلا از نسخه پی دی اف استفاده کنید تا مشکل رو حل کنیم. تشکرمیهمان
آدم این کتاب را که میبندد، میخواهد برود. برود یک جایی قایم بشود. که نباشد. که نبیند. که دیده نشود. شاید جارو برقی را روشن کند که صداها هم از مغزش بروند. فیلم ببیند که تصویرها از جلوی چشمش بروند. اما هیچ کدام این اتفاقها نمیافتد. تک تک جملات کتاب، با چسب چسبیدهاند به چشم آدم. در گوش آدم فرو رفتهاند. رهایی ازشان ممکن نیست! از بس نثر کتاب روان بود که نمیتوان واژهی روان را برایش بکار برد. آدم باید بگوید سوار یک قایق مجهز به بادبان و سایهبان، وسط اقیانوس بوده و نسیم خنکی میوزیده و موجهای ریز و درشت هم از زیر قایقش میرفتند و میآمدند و تکانش میدادند. اصلا آدم باورش نمیشود که داشته کتاب میخوانده، داستان میخوانده. انگار داشته زندگی یک نفر را میدیده. انگار که توی پردهی سینما فرو رفته باشد. زندگی شخصی خودش. از بس همه چیز واقعی بود و قابل لمس. انگار بزرگ شدن نویسنده را میدید. اما حتی اگر زندگی شخصی خود نویسنده باشد هم چیزی از ارزشمندی کتاب کم نمیکند. اصلا مگر نویسنده چیزی غیر از آنچه که میبیند را مینویسد؟ مهم این است که چه چیزی را چطور میبیند. مهم، نگاه و ریزبینی و تیزهوشی نویسنده است که در نسیان، ترکیبشان، لحظه به لحظه و جمله به جمله، سیلیای در گوش آدم مینواخت و این تیزهوشی را به رخ میکشید. تشبیههایی آنقدر قوی که بعد از خواندنشان، دیگر آدم نمیتواند چشمان مادرش را چیزی جز چشمهای ریز ماهی ببیند. و حتی زیر آن چشمها، همان پف را هم میبیند. دستهایش را صورتی میبیند. مجبور است انگار. یا دیگر نمیتواند دست به شستن پارچه ببرد، بدون این که یاد جزئیات این کتاب و کتاب حرفه و فناش نیفتد. و هزار و یک چیز دیگر.یک نفس خواندن، تنها یکی از اتفاقاتیست که هنگام خواندن این رمان، برای آدم میافتد. شخصیت داستان، یک خاکستری مدام را در ذهن تداعی میکند. یک "منِ" خاکستری مدام شاید. خاطرات همهی ما در نسیان هست. دههی پنجاه، دههی شصت و دههی چهل. شاید تمام ما سی سال، از این قویتر، در هیچ داستانی جا نمیشدیم. ما، در کتاب، فیلموار خوانده میشویم. اصلا، انگار، همه، لخت، در سطر به سطر این کتاب دراز کشیده بودیم.آدم دلش میخواهد با نویسندهی این کتاب بنشیند در کافه و سالها حرفهایش را بشنود. هرچند که اهل حرف نیست و بیشتر چهرهات را تشبیه میکند و نام حقیقیات را پیدا میکند و میگذاردش در فنجان قهوهات و مجبورت میکند خودت را بنوشی. بجایش خب برایش حرف میزنی. با چهرهی خودت. بدون ترس. او، خودش، پیشتر، تو را عریان دیده. خودش را دیده. حسها را دیده. همه چیز را دیده. مهمتر این که "فکر" میکند و بخاطر همین هم آدم ازش نمیترسد.نویسندهای که واژه برایش تنها واژه نیست. برایش "محرز"، تنها واژه نیست. کلمه نیست. واژه برایش حس است، روح است، آواز است. آهنگ است. خوب واژه را میشناسد و از همین روست که انتخاب واژههایش، اینچنین تخت روانی را برای آدم میسازد. و حتی وقتی میخوانی، انگار که شهناز واقعی با اخمهای ناظمی، روبرویت نشسته، خیلی جدی، و به تو میگوید: "بخوان. موضوع خندهدار هم که مینویسم، تو بخوان. نخند. دردم را بخوان". و حتی وقتی که یواشکی به بخشهای خندهدارش میخندی، پشت بندش، یک چیزی برایت میگوید که خجالت میکشی. سرت را میاندازی پایین و ادامه میدهی به خواندن. قویست. قوی. نوشتهاش و حتما هم خودش. اولین و آخرین کتابی که تا این حد قوی بود و در من حک شد، داستانی بود از ویرجینیا وولف. در مورد زندگی خاکستری یک زن میان سال نوشته بود. خاطرات روزانهاش بود. نام کتاب را یادم نیست. خیلی قدیمها خواندمش. بهانهی خوبی نیست اما. راستش من اصلا در بخاطر سپردن نامها، چیزی در حد همان ماهی حوضی هستم که در عسیان گفته شد. بخوانیدش. همین. الان دو چیز، خیلی ذهنم را مشغول کرده. یکی، قفسههای خالی شهر کتاب و کتاب فروشیهای انقلاب. که دلم بینهایت برایشان میسوزد، از بس جای این کتاب آنجاها خالیست. و دوم، نگران این هستم که نویسنده در کتاب بعدیاش چه میخواهد بگوید؟ و آیا کتاب بعدیای خواهد داشت اصلا؟ از بس همه چیز را در این سطرها نوشت. از بس همه چیز را لخت کرد. از بس همه چیز را با چشمی بینهایت واقع بین، دید. از بس چشمانش باز بود. از بس همه چیز را گفت. بیشتر از این، چه میشود دید و گفت؟ به هر حال، من منتظر کتاب بعدیاش هستم.marzieh armin
من مرضیه آرمین بودم که پست بالایی رو نوشته بودم. از خوانندههای اولیهی نوگام هم هستم. مهمان نبودم که! :))ویراستار نوگام
خانم آرمین عزیز، جلد دوم این کتاب عید نوروز ۹۵ منتشر میشود. اگر علاقهمند هستید میتوانید از کتاب حمایت کنید و پس از انتشار هم رایگان آن را مطالعه کنید:http://www.nogaam.com/book/2176/شهناز گلمحمدي
خانم آرمين عزيز خيلي محبت داشتيد. خيلي زيبا و نفسگير نوشته بوديد. خانم شما خودتان يك پا نويسنده هستيد.آتی
امروز در باره این کتاب فقط همین را می نویسم: ای کاش می شد سناریوی یک فیلم باشد. شک ندارم که بیشتر مردم ایران می رفتند به تماشای خودشان..خود خودشان..شاید وقت دیگری که مثل امروز نباشدو بغضم فروکش کرده باشد حرفهای دیگری هم داشته باشم..ویراستار نوگام
آتی عزیز، جلد دوم این کتاب عید نوروز ۹۵ منتشر میشود. اگر علاقهمند هستید میتوانید از کتاب حمایت کنید و پس از انتشار هم رایگان آن را مطالعه کنید:http://www.nogaam.com/book/2176/میهمان
آتي عزيز ممنون كه خوانديساناز خجسته سمیعی
نثر کتاب بسیار روان است. روایت داستان هم بسیار جذاب است. کتاب را بیوقفه خواندم و از خواندنش لذت بردم. شخصیتها و فضاها به خوبی ساخته شده و همه قابل باور هستند. من اما توقع داشتم این نثر روان و این شخصیت پردازی قوی در خدمت مضمونی خاصتر قرار میگرفت. دوست داشتم چیزی بیشا زا روایت یک برهه تاریخی یا یک زندگی معمولی دستم را بگیرد. و دلم میخواست نویسنده از خودش بیشتر فاصله میگرفت و یک زندگی جدید خلق میکرد.شهناز گلمحمدي
ممنون از توجهتون خانم خجستهایرن عسگری
نسیان یک پروژهی شخصیست. یک کتاب دلی. اینطور کارها را دوست ندارم نقد فنی یا ادبی کنم. نسیان ادبیات دارد. سردرگمیها و خستگیهای شخصیت اول داستان با کلماتی ناب توصیف میشود. نسیان من را یاد خاطرات مادرم انداخت. غصهها و دردهای مشترک. خاطرات تلخ مشترک. کمحرفی دخترک و سکوت اختیاریاش، زمانی که باید حرف بزند، خواستنیست. توصیفش از آدمها را دوست داشتم. آدمهایی که با کمسوادیشان دختر را رنج میدهند، ناخواسته. مادرش، پدرش، صادق، زن آرایشگر، زن فروشنده همه قربانیاند و دخترک در پس زمینهی کمفهمی دیگران در حال سقوط است.نثر روان است. داستان پیش میرود. اما ای کاش نویسندهای با این همه توانایی کمی بیشتر از جریان سیال ذهن استفاده میکرد و یا از شکست زمانی. اتفاقها را پس و پیش میکرد و چینش آن را به دست خواننده میسپرد.روایت صرف از اول تا به آخر بیهیچ شکستی کتاب را کمی و فقط کمی شبیه به بیوگرافی محض کرده است.پیشنهادم برای جلد دوم و ادامهی کتاب به هم ریختن وقایع است و شکستن خط زمانی اتفاقها.شخصیتپردازیها هم قوی بود به غیر از علی. معلمی به ظاهر روشن فکر در اول داستان. معلمی که شعر بلد است و گویی هنر را میشناسد، از آدمهای خاص خوشش میآید اما در میانههای داستان این شخصیت به کل دگرگون میشود. رفتارهای او به شدت سنتی و شبیه به مردهای درسنخوانده و نابلد دیگر داستان میشود. هنگان نگاه کردن به مجموعهی کاریکاتورها فقط به نقاشیهای جنسی نگاه میکند یا رفتارش موقع خرید عروسی و از این دست رفتارها.رفتارهایی که با شخصیت ترسیم شدهی اول داستان خیلی هماهنگ نیست.ویراستار نوگام
خانم عسگری عزیز، جلد دوم این کتاب عید نوروز ۹۵ منتشر میشود. اگر علاقهمند هستید میتوانید از کتاب حمایت کنید و پس از انتشار هم رایگان آن را مطالعه کنید:http://www.nogaam.com/book/2176/میهمان
ممنون ممنون و ممنون خانم عسگريلیلا عطارچی
کتاب را تازه تمام کردم! حتا اگر توصیف های کتاب ان قدر خوب نبودند، حتا اگر فضا سازی به این روشنی انجام نمی شد، حتا اگر نگاه ریزبین نویسنده ان قدر دقیق اجتماعش را نمی دید، حتا اگر داستان ان قدر روان و ساده همراهت نمی کرد، حتا اگر ان قدر سوال ها و حساسیت ها و رنج های راوی برایم اشنا نبود باز هم رمان نسیان را بسیار دوست می داشتم! دوست داشتم به خاطر بخش هایی که همیشه از نگاه و قلم و حتا فکرمان حذف می کنیم! بخش هایی که خیلی ساده و خیلی عمیق پیش می روند تا از شهناز دختر جوان هفتده ساله ان روزها بجز ان چه که همیشه در موردش شنیدیم بشنویم! چیزهای بیشتری ازش بدانیم، زیر مانتو و روسری اش برویم، برای اولین بار در مورد تنش بشنویم و با همه غریبی احساس هایش برای خودش همراهش شویم و بفهمیم و خودمان را بیاد بیاوریم! با این که خودم هم مشغول نوشتنم اما انگار تازه دنیایی جلوی رویم باز شده، دنیایی که تنها به واسطه رها بودن قلم بر سفیدی کاغذ پدید می اید. باورم نمی شود این محدودیت های قلم و کلام این چنین بر روی چشمم هم پرده کشیده! چقدر جای تحسین دارد کار نویسنده ای که در این دنیای پر از خط قرمز زندگی می کند اما نگاه و قلمش را رها نگه داشته! این کتاب را دوست بسیار عزیزی معرفی کرد، فکر کنم گفت بیشتر از یک رمان خوب است، در حد پدیده ای برای ساختن جریانی تازه!به نویسنده تبریک قراوان می گم با ارزوی موفقیت های پیاپی !یکی از خواننده ها گفته بود دلش می خواهد با نویسنده ساعتها گپ بزند، خواست بگویم من هم مشتاق نشستن در همچین محفلی هستم و اگر نویسنده را یافتید بنده را هم خبر کنید[email protected]ویراستار نوگام
خانم عطارچی عزیز، جلد دوم این کتاب عید نوروز ۹۵ منتشر میشود. اگر علاقهمند هستید میتوانید از کتاب حمایت کنید و پس از انتشار هم رایگان آن را مطالعه کنید:http://www.nogaam.com/book/2176/هاله
شهناز گل محمدی عزیز! آفرین به قلمتون...ممنون که نوشتید. باز هم بنویسید. به همین خوبی . کم نیارید و همینطور گرم باشید :) یک کتاب خوب که بعد مدتها از یک نویسنده ایرانی خوندم!Vadad
It is an exellent bookحسن کرمانی
سلام جالب بود من و برد تو دنیای کودکی جند جا اشکال داشت ولی خوب بود مثل کتابهای ر . اعتمادی الان کجایی/؟ مرسیدانیال حقیقی
رمانی که ادبیات فارسی به آن نیاز داشت، نوعی از رمان که کمتر خوانده شده، اما ادبیات اختهی نویسندههای خودسانسور کن(اولیش خودم)به شدت به خواندن چنین رمانهایی نیاز دارد. یک زیرزمینیِ محشر. من فقط بلدم بگویم ای ولله.علی یوسفی
اين کار آنقدر خوب و مناسب حال و روز امروز ماست که همانند ديگر دوستان اميدوارم هر چه سريعتر در دسترس همگان قرار گيرد.ویراستار نوگام
آقای یوسفی عزیز تشکر از شما. البته کتاب به طور کامل منتشر شده و در حال حاضر هرکس میتواند آن را به صورت رایگان دانلود کنند. شما هم میتوانید با معرفی کتاب به دوستان خودتان به هرچه بیشتر دیده شدن کتاب کمک کنید. تشکرنوگامرادنوش
مرسی از خانم شهناز،با نثر روانی که داشتند،از تصویرهای زیبایی که با کلمات ارائه دادند،سراسر داستان سکوت سنگین و غمگین شهنازدر برابر خیلی از رفتارها با اینکه ناراحت میشدم چرا جواب نمیده اما دوست داشتم،نگاهش و توصیفاتش عالی بود.فقط زبانش برای من زبان یه دختر 16 ساله نبود،به هر حال مشتاقانه منتظر جلد دوم هستم.موفق باشید.میهمان
ممنون از شما رادنوشسارا
تبریکتبریک به نویسنده کتاب و تبریک به تمامی خوانندگان این کتاب. بعد از مدتها اولین کتاب ایرانی بود که خوندم و درگیرش شدم.این کتاب حریف قدر میطلبد و البته خواننده ی اهلش را.به قول شاعر:قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانستبهاره دادرس
کتاب را طی چند روز خواندم و تمام کردم...زیبا داستان زندگی بسیاری از دختران ایران را به تصویر کشیده بود...دخترانی که استعدادهایشان دیده نشد و پژمردند و فقط سوژه جنسی شدند...زندگی بسیاری از زنان در این جامعه مرد سالار این چنین بر باد رفتآیدا
کتاب نسیان شما را خواندم.خوب نوشتید و فضا سازی عالی است. انسان را میبرد به آن دوراناما.... اماچند ایراد دارد که ناگهان فضای انسان را سرش خراب میکند و آدم را از داستان پرت میکند بیرون، به سال 90! 1- در آن دوران عمل بینی نبود! خیلی کم! در حد درمان! نه که دختر دبیرستانی بینی عمل کند. 2- اسکناس 1000 تومانی نبود که مادرش برای خرید عروسی دسته ای از آنرا داد به دخترش! 3- حقوق ها، حتی در سال 78، 79 ماهی 500 هزار تومان هم عالی بود چه برسد به سالهای 67،68!! که آن دخترک خیالبافی میکرد شوهر آینده اش که دکتر است ماهی 5 میلیون بگیرد و خودش که دکتر است 1 میلیون!! میلیون را از دهه 80 به بعد مردم شمردند!! 4- به بعضی ترانه ها هم دقت نشده که مال آن سالها باشند. با تشکراریو
مرسی،خیلی خوب بود،فقط صادق چی شد؟!اریو
اگه کتاب های با این سبک نوشته شده برای دانلود وجود دارند لطفا معرفی کنید، ممنونم،ضمنا من لندن هستم ایا چنین کتاب هایی برای فروش در اینجا موجود هستند ؟مدیر نوگام
اریو عزیز، مجموعه «داستانهایی بدون دکوپاژ» نوشته مانیا اکبری رو شاید دوست داشته باشین. پرداختهای نویسنده متفاوته اما کم و بیش به موضوعها مشابه میپردازه. در حال حاضر ما فقط یک کتاب چاپی داریم، که ترجمه برخی از داستانهای خانم اکبری به انگلیسی هست. اگر دوست داشتین این کتاب را خریداری کنین، لطفا به ما به آدرس [email protected] ایمیل بزنین. خوشحال میشیم شما رو ببینیم و از نزدیک با شما آشنا بشیم.یکتا
من کتاب رو خیلی دوست داشتم. خوندنش به دو روز هم نکشید. البته اغراق هایی هم در متن کتاب بود که من که خودم از همان نسلم چنین چیزهایی را ندیدم.و نمی دانم چرا تمام طول کتاب انتظار داشتم که ازدواج به سرانجام نرسد که رسید و انگار از همانجا داستان بریده شد...نگار
با تشکر از خانم گل محمدی جهت به تحریر در آوردن این کتاب و در جواب اینکه گفتید: ميخواستم نقاش بشوم، نشدم. به نظرم شما نقاش هستید فقط خودتان باور ندارید.شهناز گلمحمدي
ممنون از لطف خوانندگان عزيزم. ممنون از توجهتان.فريبا
اين کتاب بطور اتفاقي در گوگل پلي ديدم،نثر روان،خيلي زنده،بطوري که با خواندن چند صفحه،کتاب منو همراه کرد ،ادامه،بدم،تا پايان.....ممنونالهام اشرفی
http://elidiary.persianblog.ir/post/283/من در وبلاگم این رمان را معرفی کردم .ویراستار نوگام
ممنون از شما خانم اشرفی. لطف دارید.فرشته مظفری
خانم گل محمدی کتابتون خیلی زیبا بود. هر چه که لازم بود رو دوستان در سطرهای بالا گفتند. از خوندنش خیلی لذت بردم و تبریک میگم بهتون به خاطر قلمی که دارید. باز هم بنویسیدشیوا . ش
الان کتاب رو تموم کردم . بعد از مدت ها چیزی خوندم که فوق العاده تمیز و دقیق حسش کردم . انگار من شهناز قصه بودم ؛ یا شهناز دوست نزدیک من بود ، نمی دونم شاید چون با نویسنده هم سن هستم . من هم در همون سال ها، مشکلات جامعه ام رو همون جور می دیدم . بخش مصلی تهران خیلی برایم ملموس بود . منزل ما همانجا بود و این جملات ، عین واقعیت بود ... یا جایی که نویسنده از سرپایینی خیابان اندیشه می گفت ، با او خیابان را طی می کردم . به هر حال خیلی به دلم نشست . مرسی شهناز ...ارکیده
سلام خانم گل محمدی...کتابتون خواندم . خیلی جالبه که من دقیقا هم سن شما هستم و در همون محله داستان کتاب زندگی می کردم... داستان خیلی برام جذاب بود چون یک حس نوستالژی از صفحه اول تا پایان کتاب همراهم بود . قلم ساده و دلنشینی دارید. ممنونمهمان
قلمتون زیبا و روان استنازنین
پس چرا نمیتونم دانلود کنم؟:(لطفا راهنماییم کیدویراستار نوگام
نازنین عزیز کافیست روی کلمه PDF یا Epub کلیک کنید تا کتاب را دریافت کنید. اگر باز مشکل داشتید با ما تماس بگیرید. [email protected]مرضیه
عالی بودسه قصه
چقدر این خانم قشنگ و با احساس کتاب را می خواند.شقایق
داستان بسیار روان نوشته شده، پر از تشبیهات وصف نشدنی با زبان طنزی که راوی به خوبی ازش استفاده کرده، هرچند به زعم من این نویسنده میتونست خیلی بهتراز قلمش استفاد کنه، شخصیت پردازی ها بسیار قوی بهخوبی تصاویر خاکستری آدمهارو با همه استیصال و سردرگمیهاشون به تصویر کشیده، علی رغم داستان قوی ورژن صوتی خوبی نداره، به کرات اشتباهات لپی ادای غلط کلمات و لحن نامناسب توش تکرار میشه، ولی در کل من دوستش داشتم، داستان به شدت باورپذیره، شاید بخاطر اون همذاتپنداریها و حس آشنایی که برای ما دهه شصتیها به همراه میاره، انگار که دوستمون، دخترخاله مون جلومون نشسته و داره از فکرمشغولیاش میگه ،soltanifard
سلام.اول یه خسته نباشید جانانه به خانم شهناز گل محمدی که با داستان شون رفتم به کودکی و برگشتم. با اینکه جنس مخالف هستیم اما فضا رو طوری توصیف کردید که قشنگ رفتم به کودکی، الان تو پشت میز محل کار نشته ام و باید کار کنم، تحمل صبر کردن ندارم و ادامه داستان رو صوتی گوش می کنم تا کارم تموم شه و باز خودم ادامه ش رو بخونم. چه کردی شهناز خانم. عااااالی، عالی.من کتاب خون نیستم اما اخرین کتاب هایی که به تازگی خوندم از نویسندگان به نام معاصر بود و فکر نمی کردم جسارتا بعد از اون کتاب ها محو داستان نویسنده در آینده بنامی چون شما شوم. خیلی خوب بود. مطمئنن منتظر ادامه کار شما هستیم.soltanifard
ببخشید واقعا نتونستم به یه کامنت اکتفا کنم. باید بگم هیچ وقت دلم نمی خواد قبول کنم داستا ن هایی که به این سبک، مجموع داستان هستن و حالت زندگی نامه دارن رو فقط به چشم داستان ببینم. مطمئنم یا دلم می خواد فکر کنم این داستان ها از زندگی خود نویسنده الهام گرفته شده، آخه چه کسی بهتر از زندگی خود ادم، من با این داستانا زندگی می کنم، مزه مزه اش می کنمف یکبار دیگه از ابتدای داستان زندگی می کنم با نویسنده. داستان سقط جنین هم همینطور بود.با هر دو تا داستان یه بار دیگه زندگی کردم. دمتون گرم. ای کاش این کتاب ها الان تو نمایشگاه بودن.افسوس و صد افسوسویراستار نوگام
دوست عزیز ممنون از لطفتان به کتاب و نویسنده. خانم گلمحمدی حتما یادداشت پرمهر شما را دریافت میکنند. ما هم دوست داشتیم کتابهایمان در دسترس خوانندگان بیشتری قرار بگیرد. شما میتوانید با معرفی این کتابها و خود نشر به دوستان دیگر و اقوام، باعث شوید که نویسندههای خوب معاصر ایرانی بیشتر خوانده شوند. و کارهایشان روزبهروز بهتر و بهتر شود.تشکر از شماشهناز گلمحمدي
جناب آقاي سلطانيفرد ممنون از توجه و محبتتان. راستش هر بار كه نظرات خوانندگان را ميبينم، از نقدها چه مثبت و چه منفي، واقعاً نيرو ميگيرم براي باز نوشتن و نوشتن. من هم آرزو داشتم كتابم توي كتابفروشيها و نمايشگاه كتاب، كنار كتابهاي ديگر باشد، حتا خيالش هم برايم شيرين است، كاش آن روز برسد. با اين همه چيزي كه اميدوار و خوشحالم ميكند اين است كه اين جا خوانده ميشوم و از همه بهتر اين كه امكان گفتوگو با خوانندگانم را از اين دريچه دارم. خيلي از نويسندهها كه كارشان حالا روي پيشخوان كتابفروشيهاست اين شانش را ندارند و من با همين چيزهاست كه به خودم دلداري ميدهم.soltanifard
خانم گل محمدی خیلی دیر متوجه پاسخ شما شدم، اما به هر حال خیلی خوشحال شدم از توجه شما به خوانندگان، راستش بعد از خوندن کتاب کامنت های قبلی رو گذاشته بودم، امروز اومدم دوباره سر بزنم که یادم اومد اینجا مطلبی نوشته بودم و ممکنه کتاب دیگه ای باشه سر که زدم به پاسخ پر مهر شما مواجه شدم، خیلی از لطف شما ممنونم و خواهش می کنم باز هم بنویسید و دوست دارانی چون من و دیگران را خوشحال کنید.به امید روزهای بهتر که ارزوی همه ماست،نشر کتاب های نویسندگان عزیزمان در کشور.علیرضا بنیجانی
تا اینجا حدودن ۳۷۵ صفحه از کتاب رو خوندهام و به ۳۷۵ نفر هم معرفیاش کردهام تا بخونن! احتمالن عجیب نیست که تا بحال چیزی از خانم گلمحمدی نخونده بودم؛ چون گویا اثر دیگهای ازشون منتشر نشده. اما وقتی یه روز نسبتن کمحوصله و در حالی که هنوز ۲۰۰ صفحه از خوندنِ دوبارهی جنایت و مکافات داستایفسکی مونده بود، تصمیم گرفتم رمان جدیدی رو شروع کنم و چند صفحهی ابتدای «نسیان» رو خوندم فهمیدم که این کتاب رو نمیشه نخونده رها کرد.قصهی زندگی یه دختر متولد دهه ۵۰ در سالهای دههی ۶۰ که نویسنده در نوشتن و تداعی حال و هوای اون سالها کوچکترین کمفروشی نکرده. من خیلی اهل خاطرهبازی نیستم، ولی اگه نوستالژیایی وجود داشته باشه، شهناز گلمحمدی در نسیان به شیوهی هنرمندانهای ازش استفاده کرده.این کتاب قطعن بیایراد نیست و بعضی جاهاش رو میشه از نو نوشت؛ اما در مجموع اثری جذاب و خوندنیه با ماجراهایی که هر کدوم از ما دهه پنجاهیها و شصتیها باهاش خاطرههای شخصی داریم.قصد دارم از این کتاب حمایت کنم. برای من پایان کتابها خیلی مهم هستن. منتظرم کتاب تموم شه تا رقمش مشخص شه! :)ویراستار نوگام
آقای بنیجانی عزیز، ممنون از لطفتون به کتاب. خانم گلمحمدی هم حتما نظر شما رو خواهند خوند و جواب خواهند داد. این کتاب از محبوبترین کتابهای نوگام بوده و جلد دومش هم در راهه. با حمایتهای مالی و معنوی شما نویسندههای با استعدادی مثل خانم گلمحمدی فرصت پیدا میکنند که با فراغ خاطر به کار اصلیشون یعنی نوشتن برسند. شما هم اگر این جلد رو خوندین و دوست داشتین، میتونین به اندازهای که خودتون فکر میکنین مناسبه برای این رمان، مبلغی به عنوان پشت جلد بپردازین. نوگام و نویسندگانش سعی میکنن ادبیات معاصر رو بدون سانسور به دست همگان برسونن. در این بین کسانی که تواناییاش رو دارن با حمایت مالی خودشون هم از کار نشر حمایت میکنن و هم از زندگی و کتاب نویسندگان.بیتا
اقا یکسال هست معطلیم کی جلد دوم نسیان میاد پس؟؟؟؟!!! زوددباشید دیگهویراستار نوگام
بیتای عزیز، از اینکه با چنین اشتیاقی منتظر جلد دوم هستید خوشحالیم. جلد دوم به تازگی توسط نویسنده تمام شده و نیاز دارد که به همراه ویراستار بازخوانی شود. مطمئن باشید که جلد دوم را خدمتتان تقدیم میکنیم.شهناز گلمحمدي
آقاي بنيجاني سلام و ممنون از اظهار لطفتان، اميدوارم آخرش هم مثل اولش باشد. به هر حال محبت خوانندگان هم بسيار خوشحال كننده و مشوق است و هم نگرانم ميكند كه آيا در ادامه هم ميتوانم چيزي بنويسم كه خوشايند مخاطبم باشد؟زهرا
خانم گل محمدی،تشکر،تشکر برای نوشتن چنین کتابی ،کتابی که ،چند روز از خواندن ان گذشته اما هنوز دست ودلم به هیچ کاری نمی ره ،تمام ان صداها، شوخیها وخندهای شما و بچه های کلاس تو گوش من هست.تشکر تشکر ،من رو بردید به سالهای دبیرستان ،خودم را میدیدم ،خواهرم و دوستانم را. امیدوارم بیاد ان روزی که کتاب شما هم روی پیشخوان کتاب فرشی ها جولان بدهد. هرچند که الان داره توی وجود ما جولان می دهد. منتظر رمان های جدید از شما هستند.شهناز گلمحمدي
دوست عزيز سلام. ممنون از ابراز لطف و محبتتان. من هم منتظر جلد دوم نسيان هستم :)ارادتمندنويسندهي نسيانsamandar
شهناز پس جلد دومش کی چاپ میشه؟ دیگه شورش دراومد! چقدر معطلی اخه؟شهناز گلمحمدي
سلام بر سمندر. جلد دوم اين طور كه نوگام قولش را به من داده، حوالي اسفند ماه منتشر ميَشود.ایمان
خانم گل محمدی بی نظیر بود من اینو به عنوان یه کتاب خون حرفه ای بهتون میگم خواهش میکنم به فکر نوشتن جلد سوم هم باشید واقعا خسته نباشیدمريم
چند روزه دارم با اين كتاب زندگي ميكنم و اصلا احساس ميكنم نويسنده داره يه داستان واقعي تعريف ميكنه انقدر كه همه چي ملموس و واقعيه تو اين كتاب . كاملا كتاب متفاوتي هست و اميدوارم بازم با اين قلم ادامه بدين .نوگام
ممنون مریم عزیز. میدونین که نویسنده جلد دوم کتاب رو هم نوشته و ما هم امسال منتشرش کردیم؟ جلد دوم رو از اینجا دانلود کنین: http://nogaam.com/book/2176/