گونتر گراس: نوشتن کتاب وقتی تمام میشود که من از پا درآمده باشم
توصیه نوشتن
گونتر گراس، نویسنده آلمانی برنده جایزه نوبل، روز ۱۳ آوریل در سن ۸۷ سالگی درگذشت. او در ایران نویسنده شناختهشدهای است، کتابهایش به فارسی ترجمه شده و میان خوانندگان ایرانی محبوبیت دارد. طبل حلبی (ترجمه سروش حبیبی)، موش و گربه (ترجمه کامران فانی)، در حال کندن پوست پیاز (ترجمه جاهد جهانشاهی)، کفچه ماهی (ترجمه عبدالرحمن صدریه) و… از جمله کتابهایی هستند که از این نویسنده به فارسی ترجمه شده. آنچه میخوانید، بازنویسی و ترجمه بخشی از مصاحبه سال ۱۹۹۱ فصلنامه پاریس ریویو با گونتر گراس درباره نوشتن است.
چهطور نویسنده شدید؟
فکر میکنم ماجرای نویسنده شدن من تاحدی به شرایط اجتماعیای که در آن بزرگ شدم مربوط میشود. ما از آن خانوادههای سطح پایین بودیم، یک آپارتمان کوچک دو اتاقه داشتیم. من و خواهرم اتاق نداشتیم، یا جایی که برای ما دو نفر باشد. توی اتاق نشیمنمان، آن طرف پنجرهها، کنج جمعوجوری بود که کتابها و چیزهای دیگرم را مثل آبرنگها و باقی چیزها، نگه میداشتم. گاهی وقتها چیزهایی را که احتیاج داشتم در ذهنام تصور میکردم. خیلی زود یاد گرفتم چهطور وسط شلوغی کتاب بخوانم. برای همین خواندن و نقاشی کردن را وقتی خیلی کوچک بودم یاد گرفتم. یکی از دلایلی که الان توی زندگیام اتاق برای خودم دست و پا میکنم همین است. چهار تا اتاق کار چهار جای مختلف دارم. میترسم برگردم به روزگار جوانیام، همان وقتی که کنج جمعوجوری توی اتاق کوچکی داشتم.
چه چیزی باعث شد توی آن سن و سال بروید سراغ نوشتن و خواندن، جای این که مثلا بروید سراغ ورزش یا چیزهایی از این دست که سرتان را گرم کند؟
بچه که بودم، خیلی خوب دروغ میگفتم. خوشبختانه، مادرم خیلی از دروغهایم خوشاش میآمد. حرفهای قشنگی توی این دروغها بهش میزدم… نوشتن این دروغها را خیلی زود شروع کردم و به این کار هنوز هم ادامه میدهم. ۱۲ سالام که بود نوشتن رمانی را شروع کردم درباره کاشوبیها [از اقوام لهستانی] که سالها بعد سر از رمان «طبل حلبی» درآوردند؛ جایی که آنا، مادربزرگ اسکار [شخصیت اصلی این رمان]، مثل مادربزرگ خود من از این قوم است. اما موقع نوشتن اولین رمانام اشتباه بزرگی مرتکب شدم: همه شخصیتهایی که معرفی کردم آخر فصل اول مردند و دیگر نتوانستم ادامهاش بدهم. این اولین درسی بود که در رماننویسی گرفتم: حواسات به شخصیتهایت باشد.
نوشتن چه جور دروغهایی بیشتر از همه مزه میدهد؟
دروغهایی که بلایی سر کسی نمیآورد. دروغهایی که گفته میشوند تا کسی از خودش مراقبت کند با آنها که گفته میشوند تا به دیگران آسیب بزنند فرق دارد. حقیقت همیشه حوصلهسربر است و دروغ گفتن باعث میشود با کسالت این حقایق کنار بیایید. این جور دروغها مشکلی بهوجود نمیآورند…
آیا هر نسخهای که مینویسید از همان اول شروع میکنید و تا آخرش میروید؟
نه. همیشه اولین دستنویس را سریع مینویسم. اگر چالهای داشته باشد، خب دارد. دستنویس دوم معمولا خیلی طولانیتر، با جزییات و کاملتر است. چالهچولهای ندارد، اما کمی خشک است. توی دستنویس سوم، سعی میکنم خودجوش بودن دستنویس اول را دوباره زنده کنم و چیزهایی را که در دستنویس دوم حضورشان ضروری بهنظر میرسد در این نسخه حفظ کنم. این کار کار خیلی سختی است.
برنامه روزانهتان برای کار چیست؟
وقتی روی نسخه اول کار میکنم، روزی ۵ تا ۷ صفحه کار میکنم. به نسخه سوم که میرسم، روزی ۳ صفحه. خیلی کند است.
این کار را صبحها انجام میدهید یا بعد از ظهر یا شب؟
هیچ وقتِ هیچ وقت شبها کار نمیکنم. به شبکاری اعتقاد ندارم، چون خیلی راحت مینویسم و فردا صبح وقتی چیزی را که نوشتهام میخوانم، میبینم خوب نیست. من برای نوشتن به نور روز احتیاج دارم. بین ساعت ۹ تا ۱۰ صبح، صبحانه مفصلی میخورم که با موسیقی و مطالعه همراه است. بعد از صبحانه شروع میکنم به کار کردن تا بعد از ظهر که با خوردن قهوه به خودم استراحت میدهم. دوباره شروع میکنم به کار تا ساعت ۷ شب که دیگر دست از کار میکشم.
چهطور متوجه میشوید که کتابی تمام شده است؟
وقتی میخواهم کتاب بلندی بنویسم، پروسه نوشتنام حسابی طولانی است. چهار، پنج سال طول میکشد تا دستنویسهای کتاب را بازبینی و تمام کنم. کتاب وقتی تمام میشود که من از پا درآمده باشم.
گونتر گراس: نوشتن کتاب وقتی تمام میشود که من از پا درآمده باشم: