آیا فروخته شدن کتابی به معنای خوانده شدناش است؟
نشر الکترونیک
در کنفرانسی که ماه مه گذشته برگزار شد، مسئولان کتابخوان الکترونیکی کوبو اعلام کردند که دادهها میگوید، تنها ۶۰ درصد از کتابهایی که خریداری میشود برای خوانده شدن باز میشوند و البته این نکته نشان نمیدهد که آیا این کتابها تا انتها هم خوانده میشوند یا نه.
نکته جالب این جاست که هر چه کتاب گرانتر باشد، خواننده کتاب تمایل بیشتری دارد که دستکم کتاب را باز کند، هر چند دادهها نشان نمیدهد آیا این تمایل به تمام کردن کتاب هم ختم میشود یا نه. تمام کردن کتاب بیشتر از آن که به قیمتاش بستگی داشته باشد، به محتوای کتاب بستگی دارد.
تحقیقی انجام شده با حضور افرادی که از آیبوکز، اپلیکیشن کتابخوانی اپل، استفاده میکنند. در این تحقیق معلوم شده ۵۰ تا ۵۵ درصد ایبوکها برای خوانده شدن باز میشوند و البته این درصد هم به ایبوکهایی تعلق دارد که میشود مجانی دانلودشان کرد.
جالبتر این جا است که بدانیم چه تعداد از خوانندهها کتابی را که میخوانند تمام میکنند. بعضی کتابها جوری یقه خواننده را میچسبند که تقریبا بین ۷۰ تا ۹۰ درصد از آنها کتاب را تا آخر میخوانند و خب این رقم در مورد کتابهای دیگر بین ۲۰ تا ۴۰ درصد است. خوانندهها بیشتر از آن که تمایل داشته باشند کتابی ادبی را تمام کنند، دوست دارند کتابی را تا آخر بخوانند که پیرنگاش حسابی درگیرشان کند.
این مسئله البته خیلی جای تعجب ندارد. در بین گونههای ادبی بعضی گونهها هستند که خواننده بیشتری دارند. این قضیه را هم باید در نظر گرفت که انواع مخاطب این درصد را پس و پیش میکند: زنان و مردان، خوانندههای تندخوان و آهستهخوان، پیر و جوان، آنهایی که کتاب خواندن در برنامه روزانهشان است و آنهایی که فقط آخر هفتهها کتاب میخوانند.
یکی از نکتههایی که در این تحقیقها جلب توجه کرده این است که فروکش کردن علاقه خواننده به کتاب از همان صفحههای ۱۰ تا ۴۰ شروع کتاب آغاز میشود. شروع کتاب اهمیت زیادی دارد. کاربرها دمدمی هستند و شکلهای دیگر سرگرمی بهراحتی حواسشان را پرت میکند، یا این که خیلی زود دست از خواندن کتابی میکشند که خواندن کتاب جدیدی را شروع کنند. ولی همین که خوانندهای به اواسط کتاب برسد، یعنی درگیر کتاب شده است.
یکی از مسائلی که در این تحقیقات به آن توجه شده این است که ناشرها چهطور کتابی را تبلیغ و برایاش بازاریابی میکند. مثلا کتابی که مخاطباش جوانان هستند با کتابی که خوانندههای میانسال آخر هفتهها میخوانند باید کاملا متفاوت در بازار عرضه شود.
حالا ممکن است این سوال پیش بیاید، چه اهمیتی دارد کتابی که فروخته میشود خوانده شود؟ چون کار ناشر تجارت است و همین که کتاب فروخته شده مهم است. اما نکته این جا است که وقتی خریداران کتابی را میخوانند، حرف زدن درباره کتاب و دهان به دهان گشتن این حرفها به فروش کتاب کمک میکند. آیا اگر خوانندهای کتابی را تا نیمه بخواند، آن را به دیگران توصیه میکند؟ بعید است.
البته تنها دهان به دهان حرف زدن کمک نمیکند تا کتابی پرفروش شود. در این تحقیق کتابی بررسی شد که خوب فروخته بود، اما تعداد کمی از خوانندهها عملا کتاب را تمام کرده بودند. در چنین مواردی، نقدهای موثر و قدرتمند (مثلا تایید آدمی معروف) میتواند باعث فروختن کتاب شده باشد. بعضی وقتها هم خوانندهها کتابهای غیرداستانی را بدون آن که خوانده باشند برای خواندن به دیگران پیشنهاد میدهند. گاهی وقتها هم کتابی مثل «سرمایه در قرن بیستم» (نوشته توماس پیکتی) تبدیل به موضوع داغی میشود و مردم کتاب را میخرند، بدون آن که عملا آن را بخوانند.
پدیده کتاب اول نویسنده هم وجود دارد، یعنی ممکن است کتاب اول نویسندهای خوب بفروشد، اما کتاب دوماش سقوط کند. تحلیل رفتارهای این خوانندهها میتواند نشان دهد که اگر کتابی با وجود فروش خوب نتوانسته خوانندهها را مجاب کند که تا آخر آن را بخوانند، یعنی نویسنده نتوانسته کاری کند تا برای خودش خواننده وفاداری دست و پا کند تا کتاب دوماش را بخرند.
راههای فراوانی برای پرفروش شدن وجود دارد، اما حرف زدن آدمها در مورد کتاب یکی از مهمترینهایش است. برای این که این اتفاق بیفتد، خواندن کتاب جزءِ اولین اصلهای آن است و در حال حاضر ما عملا میتوانیم پیش از چاپ کتاب ارزیابی کنیم که آیا کتابی میتواند این درجه از درگیری را در خواننده ایجاد کند یا نه. وقتی کتابی خبر از آینده درخشاناش میدهد، باید آنقدر رویاش سرمایهگذاری کنیم که با بازخورد اساسی سر از همه شبکههای اجتماعی و باشگاههای کتابخوانی سراسر دنیا دربیاورد.
کوتاه این که، حواستان به فروش کتاب باشد، اما حواستان به این هم باشد که آیا کتاب واقعا خوانده میشود یا نه. دادهها اجازه میدهند که تصمیمهای هوشمندانهتری در حوزه نشر بگیریم.
مطلبی که خواندید، بازنویسی و ترجمه این مطلب است.
آیا فروخته شدن کتابی به معنای خوانده شدناش است؟: