همه آدمها داستانی دارند که جهان باید آن را بشنود
متفرقه
یکی از جوایز سخنرانیهای ادبی TED امسال به فردی تعلق گرفته به اسم دیو ایسای. ایسای سایتی دارد به اسم StoryCorpse و بهتازگی هم اپلیکیشنی به همین نام طراحی کرده که شعارش این است: همه آدمها داستانی دارند که جهان باید آن را بشنود.
چندین سال پیش، دیو که رابطه نزدیکی با پدرش داشته متوجه میشود پدرش همجنسخواه است. این مسئله روی دیو خیلی تاثیر میگذارد، تا این که پدرش روزی تصمیم میگیرد داستانی از فعالیتهای اقلیتهای «درگ کویین» (مردانی که با آرایش و لباس زنانه در انظار ظاهر میشوند) تعریف کند؛ کسانی که در سال ۱۹۶۹ برای اولین بار دل به دریا میزنند و درگیر جنبشهای مختلفی برای احیای حق و حقوقشان میشوند. ایسای میگوید این داستان او را آنقدر تحتتاثیر قرار داد که با یکی از دوستاناش تصمیم میگیرد آدمهای درگیر این ماجرا را پیدا کند و با تکتکشان صحبت کند. ایسای میگوید، «دوست داشتم کاری کنم صدای تکتک این آدمها شنیده شود.»
بعد ایسای تصمیم میگیرد کتابی با یکی از دوستان عکاساش منتشر کند درباره یکی از آن مسافرخانههای ارزانقیمتی که اتاقهای بهشدت کوچک مکعبی دارد، یعنی تا آن اندازه کوچک که فقط آدمها میتوانند در آن دراز بکشند. او میگوید، «روزی که کتاب چاپ شد، صفحه مربوط به یکی از ساکنان فقیر هتل را نشاناش دادم. میگفت، عکس را که دید، چند ثانیهای سکوت کرد، بعد در طول راهروی باریک و دراز هتل دوید و فریاد زد، من وجود دارم، من، وجود دارم.»
ایسای میگوید از آن بهبعد دلام میخواست فقط کاری کنم تا آدمها دیده شوند، صدایشان به گوش دیگران برسد و بدانند که جایی در این جهان دارند. تا امروز او بیش از صد هزار ویدیو ضبط کرده از آدمهای مختلفی که یا اعضای یک خانواده بودهاند و با هم مصاحبه کردهاند یا کاملا غریبه بودهاند و تصمیم گرفتهاند با غریبه دیگری درباره هر موضوعی که دوست دارند صحبت کنند. این مصاحبهها به کمک یکی از چندین همکار ایسای برگزار میشوند که کاملا برای این کار تعلیم دیدهاند.
ایسای میگوید، «نکته اصلی همه این مصاحبهها این است که آدم خوباند، ذاتشان خوب است و دانستن همین نکته یکی از اصلیترین چیزهایی بود که این کار یادم داد.»
حالا ایسای آرشیوی دارد از هزاران صدای انسانی که هر کدامشان داستان قابلتوجهی دارند. یکی از این داستانها مربوط به مادری است که پسرش در دعوایی کشته شده است. مادر این پسر بعد از مدتی با قاتل جوان پسرش در زندان تماس میگیرد و در طول زمان رابطه آنها به جایی میرسد که نتیجهاش را در مصاحبهشان با هم در StoryCorpse میتوانید بشنوید. مادر به قاتل پسرش میگوید، کالج رفتن پسرش را ندیده و حالا این پسر دارد به کالج میرود و حتی در آیندهای نزدیک ازدواجاش را میبیند و قاتل میگوید که این مادر برایاش منبع الهام است.
حالا آدمها از هر جایی از دنیا میتوانند در اپلیکیشن StoryCorpse ثبتنام کنند و با هر کسی دلشان میخواهد حرف بزنند و داستان زندگیشان را با راهنمایی همکاران ایسای که این کار را خوب بلدند، تعریف کنند. شما هم میتوانید به سراغ این سایت یا اپلیکیشناش بروید و داستان زندگیتان را برای آیندگان تعریف کنید.
همه آدمها داستانی دارند که جهان باید آن را بشنود: