چطور جملههای خوبی برای شروع کتابمان بنویسیم
توصیه نوشتن
در کتابفروشی موردعلاقهتان هستید و کتابی را باز میکنید، چون طرح جلد کتاب در همان نگاه اول نظرتان را جلب کرده است. صفحه اول را باز میکنید و چند جمله اول را میخوانید، چه بسا صفحه اول را هم تمام کنید. ناگهان کتاب را برمیگردانید سر جایش. شروع کتاب بهنظرتان حوصلهسربر و بیمعنی است؟ خب این فاجعه است اگر کسی در مورد شروع کتاب شما چنین نظری داشته باشد. چه کار میتوانید بکنید که سریع یقه خواننده را بچسبید و خواننده دست از خواندن کتابتان نکشد؟ در حالت ایدهآل، این همان جملههای اول کتابتان است که توجه خواننده را جلب میکند و وسوسهاش میکند به خواندن کتاب ادامه بدهد. این مطلب به شما کمک میکند چطور شروع درخشانی برای کتابتان بنویسید و خواننده را متقاعد کنید که خواندن کتابتان درستترین انتخاب بوده است. از بهترین جملههای آغازین کتابها میتوان به رمان «داستان دو شهر» چارلز دیکنز، «ناتور دشت» نوشته جی. دی. سلینجر و «هابیت» نوشته جی.آر.آر. تالکین اشاره کرد. «هابیت» اینطور شروع میشود: «در سوراخی توی زمین، هابیتی زندگی میکرد.» اما جادوی پشت این کلمات چیست؟ هر چه که هست، آدمها را کنجکاو میکند برای خواندن ادامه داستان و این که چه اتفاقی قرار است بیفتد.
۱. شروع کتاب: داستانتان را بسازید.
لازم نیست کتابتان را از همان اول با جملههای درخشان آغاز کنید. قرار نیست یک جمله بنویسید و بعد همه عمرتان را صرف درست کردن همان جمله اول کنید. قاعدتا شما آدم خلاقی هستید و کلی ایده هم در سرتان دارید. اگر میخواهید نویسنده موفقی باشید، باید با احتیاط برنامه بریزید و مشخص کنید هر بخشی از داستان باید کجا بیاید. اگر قرار است داستانتان پر از جزییات باشد، باید حواستان باشد روی بخش خلاقانه ماجرا تمرکز کنید. جملههای درخشان اول داستان بعدا خودشان سر و کلهشان پیدا میشود. قبل از این که شروع به نوشتن کنید، باید ساختار داستانتان را از ابتدا تا انتها مشخص کنید. وقتی این کار را کردید، آن موقع، کلی وقت برای کارهای خلاقانه دارید.
۲. زمان و مکان و شخصیتهای داستان را همان اول معرفی کنید، بدون این که هر چه را که در چنته دارید خرج کنید.
شما همان صفحه اول، بخشی از کل جهان داستانیتان را معرفی میکنید. در همان صفحه زمان و مکان و شخصیتها را معرفی کنید -این کار را باید خیلی مفرح و سرزنده و جذاب انجام بدهید تا خواننده درگیر اتفاقات شود و دلاش بخواهد درباره قهرمان داستان بیشتر بداند. در طول معرفی شخصیتها، بهجای آن که وارد جزییات شوید، سعی کنید خیلی کوتاه در مورد شخصیتها حرف بزنید تا علاقه خواننده را به خواندن کتاب بیشتر کنید. همان اول نباید همه چیز را لو بدهید. جزییاتی به خواننده بدهید که کنجکاویاش را تحریک کند. مهم است که همان اول بتوانید با خواننده ارتباط برقرار کنید. خواننده باید بتواند خودش را جای شخصیت داستان بگذارد یا این که دستکم، شخصیت بهنظرش الهامبخش برسد یا درگیرش کند. قبل از این که نوشتن را شروع کنید، از خودتان بپرسید، چه چیز این شخصیت ممکن است خواننده را علاقهمند کند یا کدام جنبه از این شخصیت ممکن است برای خواننده جذاب باشد. همه چیز را همان اول داستان درباره زمان و مکان و شخصیتها افشا نکنید. فقط آنقدری نشان بدهید که توجه خواننده را را جلب کند.
۳. همان شروع داستان، به گره اصلی اشاره کنید.
رمان خوب رمانی است که همان شروع داستان خیلی خلاصه به گره اصلی اشاره کند. اینجوری خواننده را در چنگتان نگه میدارید و با خودتان میکشید و کاری میکنید که در این ماجراجویی با شما همراه شود و دلاش نخواهد این ماجراجویی هرگز تمام شود. اگر همان اول به رازی، مشکلی اشاره کنید عالی است. این کار در «هابیت» بهدرستی انجام شده، چون خواننده همان اول میخواهد سردربیاورد هابیت دیگر چیست. خواننده باید همان اول درباره پیرنگ و شخصیتهای داستان از خودش سوال کند. باید کاری کنید که خوانندههای کتابتان تبدیل به کارآگاه شوند و جواب سوالهایشان را با خواندن کتابتان پیدا کنند.
۴. از وسط ماجرا شروع کنید.
یکی از روشهای هیجانانگیز برای شروع رمان این است که ماجرا را از وسطاش تعریف کنیم. این کار باعث میشود تعلیق داستان بیشتر شود و ذهن خواننده را درگیر کند. میتوانید همان اول با اکشن شروع کنید، جوری که خوانندههایتان فرصت نفس کشیدن نداشته باشند. در عصر اینترنت و موبایل و غیره، توجه خوانندهها خیلی زود پرت میشود و دیگر تمرکز دورانی مثل شکسپیر را ندارند. شما باید خواننده را توجیه کنید که کتابتان از همان صفحه اول ارزش خواندن دارد. کاری کنید در همان صفحات اول کتاب، قهرمانتان درگیر تراژدی یا کشمکش اصلی داستان شود. این کار باعث میشود خواننده کتابتان را رها نکند.
۵. حال و هوای رمان را دربیاورید.
کار درست این است که فهرستی از کلمهها و صفتهای موردنظرتان تهیه کنید و به کمک این کلمهها در همان ابتدای کتاب، حال و هوای رمانتان را دربیاورید. باید بتوانید با کمک این کلمهها هیجان، انتظارات و احساساتی را که میخواهید خلق کنید و بتوانید بین خواننده و متن ارتباط برقرار کنید.
۶. همان شروع کتاب احساساتی خلق کنید و این احساسات را تقویت کنید.
وقتی احساسات خوانندهها همان اول با خواندن جملههای آغازین کتاب شما تحریک میشود، این را بدانید که دیگر دست از خواندن کتابتان نمیکشند. بیشتر آدمها میخواهند در آرامش و بدون درگیری زندگی کنند، اما وقتی پای کتاب خوب به میان میآید، ماجرا خیلی فرق میکند. آرامش و صلح دیگر توی کتابها هیجانانگیز نیستند. باید در داستانها ماجراجویی و گره باشد. خجالت نکشید که از همان اول خوانندههای کتابتان را تحریک کنید. آنها از این که به چالش کشیده شوند و هیجانشان برانگیخته شود، از شما قدردانی خواهند کرد.
۷. آرامشتان را حفظ کنید: بابت جملههای شروع کتاب دچار سرخوردگی نشوید.
طبیعی است که اگر جملههای درخشانی همان شروع کتابتان بنویسید، خواننده رهایتان نمیکند، اما فقط نباید به این جملهها تکیه کنید. این جملهها ممکن است خواننده را بچسبند و او را تشویق به خواندن کنند، اما باقی رمان هم به همان اندازه مهم است. بنابراین، اگر جملههای ایدهآلتان را برای شروع پیدا نکردید، مایوس نشوید. نگذارید این اتفاق با شما کاری کند که دیگر به نوشتن ادامه ندهید. خیلی ساده شروع به نوشتن کنید و بعدا دوباره برگردید سراغ جملههای اول. گاهی وقتی کتاب را تمام کردهاید، نوشتن جملههای اول کار خیلی راحتتری است.
آنچه خواندید، بازنویسی و ترجمه این مطلب است.
چطور جملههای خوبی برای شروع کتابمان بنویسیم:
علی
فکر خووبی است جهت تشویق کتاب خوانیزمان
موضوع خوب است