چهار پله برای درست کردن پادکست یا بلاگی که خوانندهها دوست داشته باشند
بازاریابی
اگر نویسنده-ناشر هستید، علاوه بر نوشتن و تولید کتابتان، باید مسئولیت بازاریابی برای اثرتان را هم بهعهده بگیرید. موفقترین نویسنده-بازاریابها کسانی هستند که رابطهای قوی با خوانندههایشان برقرار میکنند. وبلاگنویسی، چه بهصورت نوشتاری و چه بهصورت تولید پادکست، یکی از بهترین راهها برای درست کردن رابطه با خوانندههای علاقهمند به آثارتان است.
مشکل فقط این جاست که هزاران وبلاگ و پادکست در فضای وب موجود است. نکته این جاست که باید چنان محتوای ارزشمند و جالبی تولید کنید که خوانندهها و شنوندهها بارها و بارها به سراغتان بیایند.
برای جنبههای تکنیکی پادکست منابع آنلاین زیادی در دسترس است، اما برای محتوایی که قرار است برای وبلاگ یا پادکستتان تولید کنید، شما تنها فردی هستید که میتوانید این استراتژی را تعیین کنید.
خب، چهجوری میشود تشخیص داد چه چیزی جالب و ارزشمند است؟ این چهار پله میتواند شما را راهنمایی کند.
پله اول: باید بفهمید دور و برتان چه خبرهایی هست و چه خبرهایی نیست
قبل از این که موضوع وبلاگ یا پادکستتان را مشخص کنید، کمی وقت صرف کنید -دستکم یک ماه، شاید هم کمی بیشتر. مشترک کلی وبلاگ و پادکست دیگر بشوید که به محدوده کاریتان نزدیک است. معلوم کنید میخواهید از چه چیزی حرف بزنید و شنوندههایتان ممکن است به چه چیزهایی جواب بدهند. مشخص کنید از چه چیزهایی صحبت نشده که باید دربارهشان حرف زد. چه زاویههای دید منحصر بهفردی از قلم افتاده؟
خیلی مهم است که برای پیدا کردن فضای ژانر کاریتان وقت صرف کنید. شنوندههای شما انتظارات و تمایلاتی دارند. مثلا، اگر برای بچهها مینویسید و بازار شما را معلمها و کتابدارها تشکیل میدهند باید از این موضوع آگاه باشید که بین این قشر دیدگاههای متفاوتی درباره استفاده از ایبوکها و اسکرینها وجود دارد، از این نظر که آیا برای کتابخوانهای نوجوان مناسب هستند یا نه.
پله دوم: توضیح دهید کتابهایتان واقعا درباره چیست
گاهی وقتها توضیح دادن درباره چیزهایی که به ما خیلی نزدیک است کار سختی است، مخصوصا حرف زدن درباره محصول هنریای که تولید کردهایم. در هر حال، نویسندههای زیادی هستند که میگویند کتابها از جایی در ذهنشان میآیند که ما از آنها آگاه نیستیم. ولی واقعیت این است که کتابها از هر کجا که میآیند، اگر میخواهید کار نویسندگی-بازاریابی انجام بدهید، باید بتوانید درست و حسابی بگویید کتابتان درباره چیست.
سعی کنید کتابتان را با نگاه دیگری ببینید، همانجوری که مخاطبانتان میبینند. حواستان به این چیزها باشد:
- چه چیزی از خواندن کتابتان عاید مخاطب میشود؟ میتواند درس بهخصوصی باشد یا مجموعهای از حقایق یا پاسخی عاطفی و حسی (البته این مسئله در مورد رمان صادق است).
- میتوانید توضیح دهید رمانتان بر چه چیزی دلالت میکند؟ چه ارزشها یا چه پیامی در داستان نهفته؟
- آیا شخصیتها «درسهایی» هم در کتاب شما میگیرند؟ چه درسهایی؟
- مخاطبتان عاشق چه چیز کتاب شما هستند؟ چه شکایتهایی درباره کتابتان شنیدهاید؟
- اگر کتابهایتان یک مجموعه است یا بیشتر از یک کتاب دارید، چه شباهتها و فرقهایی این کتابها با هم دارند؟
پاسخ دادن به این سوالها ممکن است کمی سخت باشد، برای همین بهتر است از یکی از دوستان مورداعتمادتان بخواهید با شما مصاحبه کند. از دوستتان بخواهید سوالهای بالا را بخواند یا خیلی ساده درباره موضوع کتاب ازتان سوال کند. جوری به سوالها جواب دهید که انگار خبرنگاری این سوالها را ازتان میپرسد و در جواب دادن هم صادق باشید. جوابها را بنویسید. روز بعد، در حالی که کمی به خودتان فرصت دادهاید، برگردید سر سوالها و به جوابهایتان نگاه کنید. این جوابها نشاندهنده چیزی هستند که شما درباره کتاب فکر میکنید.
پله سوم: فکر کنید چه چیزی هیجانزدهتان میکند
وبلاگهای محبوب یکشبه پدید نیامدهاند. وبلاگهای موفق ابتدا کوچک بودهاند، وقت مناسب را قاپیدهاند و بعد هم صبور بودهاند. برای همین هم مهم است که موقعیت درست را پیدا کنید و به همان بچسبید. فضایی که در آن وبلاگتان را درست میکنید باید آنقدری کنجکاویبرانگیز باشد تا بتواند حرف و حدیث راه بیندازد و برای خودتان آنقدر هیجانبرانگیز باشد که حوصلهتان را سرنبرد. باید چیزی پیدا کنید که مدتها بتوانید در موردش صحبت کنید. برای این کار باید به خودتان رجوع کنید و درونتان را ببینید. چه موضوعهایی شما را فریفته میکند؟ چه چیزهایی عصبانیتان میکند؟ مهم نیست این ایدهها جدیدند یا قدیمی، محبوباند یا نیستند، آنچه مهم این است که شما شوری نسبت به آنها در خودتان احساس کنید.
در این مرحله سوالاتی هستند که باید در نظر گرفته شوند:
- آیا ایدههایی در کتابتان هستند که با هم در تعارض باشند، مثلا آیا شخصیتی در کتابتان هست که نسبت به فردی در قدرت بیاعتماد باشد؟ آیا کتابتان در عین حال که بامزهست، دل خواننده را هم کباب میکند؟ آیا شخصیتهایتان در یک رابطه عشق و نفرت با هم هستند؟ کشمکش و تعارض از آن دست ایدههایی در رمان است که حسابی بحث تولید میکند.
- آیا فلسفهای در کتابتان هست که در فرهنگ امروز مناقشهبرانگیز باشد؟ مثلا، آیا شخصیتی در کتابتان هست که نسبت به مسئلهای تثبت شده نظر جنجالی جدیدی داشته باشد؟ اگر جوابتان مثبت است که مطمئن باشید هم پای حامیانتان را به وبلاگتان باز میکند و هم پای مخالفانتان را. و خب، بازیدکننده بازیدکننده است، فرقی نمیکند (اگر موضوعی جنجالی برای وبلاگتان انتخاب میکنید، باید پوستتان کلفت باشد).
برای نوشتن در وبلاگتان باید ببینید چه لحنی اختیار میکنید. متفکرانه، روشنفکرانه، طنز یا حساس به مسائل، هر کدام از اینها را میتوانید اختیار کنید، فقط باید خودتان باشید، وگرنه مجبور میشوید هر پستی را که نوشتهاید، بعدا پاک کنید.
پله چهارم: درباره تلاقی سه پله قبلی طوفان ذهنی راه بیندازید
اگر هر سه پله قبلی را رفته باشید، حالا دیگر میدانید هر نویسنده سه مسئله را باید در وبلاگاش در نظر داشته باشد: مخاطب، کتاب و شوری که نویسنده کتاب دارد. وبلاگی ماندگار است که هر سه این عوامل در آن با هم تلاقی داشته باشند. محتوای وبلاگ شما باید برای مخاطب کشش داشته باشد و آنقدری منحصر بهفرد باشد که قبلا فرد دیگری سراغ ایدهاش نرفته باشد. همینطور نسبت به ایدهای که در کتابتان مطرح میشود وفادار باشد و آنقدری هم برای خودتان جذابیت داشته باشد که ایدههای جدیدتان را دوباره و دوباره در آن مطرح کنید.
پیدا کردن چنین نقطه شیرینی یک گام خلاقانه است و حسابی سرگرمتان میکند. آنقدر دور و بر ایدهها بگردید تا چیزی را پیدا کنید که شما را بخنداند، عصابی یا هیجانزدهتان کند. یادتان باشد که این ایده باید به کتابتان ربط داشته باشد و برگرفته از تجربههای شخصی شما در زندگی باشد.
این را هم یادتان نرود که با کارهای کوچک شروع کنید، همان اول سراغ کارهای بزرگ نروید. قرار نیست همان اوایل کار همه جور کاری برای همه جور ذائقهای انجام بدهید.
وقتی موضوع به پادکست و وبلاگ برمیگردد، هدفتان باید این باشد که طرفدارهای درست و حسابی و زیاد پیدا کنید و البته در یک حوزه خاص. این طرفدارها در شبکههایشان به شما کمک میکنند مخاطب بیشتری پیدا کنید. اینجور وبلاگها را بهتر میتوان آگهی کرد.
یالا، وبلاگ یا پادکستتان را شروع کنید
قبل از این که شروع کنید، حسابی وقت بگذارید و با کمک این چهار پله استراتژی کاریتان را مشخص کنید، اما اجازه ندهید این کار فلجتان کند. کاری را که حس میکنید خوب است انتخاب کنید و شروع کنید.
فقط شروع کنید. نگران این نباشید که همه چیز مرتب باشد. اوایل کار، مخاطبان شما چندان وسیع نیستند. بنابراین، تعدادی کمی ممکن است جا بخورند. همیشه وقت برای تصحیح کردن کارها وجود دارد.
از مخاطب جواب بخواهید (حتی اوایل کار که مخاطبتان کم است). متدی در وبلاگ یا پادکستتان در نظر بگیرید که مخاطبان بهراحتی بتوانند نظر بدهند. نظرهایشان را بخوانید یا بشنوید، به آنها جواب بدهید و محتوایتان را بر اساس خواستههای آنها تولید کنید.
راهی برای ارتباط برقرار کردن میان کتابها
موفقترین نویسنده-ناشرها آنهایی هستند که رابطهای قوی میان خود و مخاطبانشان ساختهاند. در فاصله کتابهایی که منتشر میکنید، مطالب وبلاگ یا پادکستتان ارزشمندترین اطلاعاتی هستند که در طول این ماهها در اختیار مخاطب قرار میدهید. این مطالب، بهعلاوه، بهترین راهاند برای این که ببینید چه چیزی مخاطبانتان را بیشتر از همه هیجانزده میکند. اگر نمیدانید چهطور وبلاگ یا پادکست خلق کنید، این پلهها را امتحان کنید تا نتیجهاش را ببینید.
آنچه خواندید، بازنویسی و ترجمه این مطلب است.
چهار پله برای درست کردن پادکست یا بلاگی که خوانندهها دوست داشته باشند: