«نوشتن برای من راهی بود برای اتصال به سرزمین خودم»
گفتوگو
کیارا مِتزالاما در سال ۱۹۷۲ در رم به دنیا آمد. او دختر یک دیپلمات ایتالیایی بود، به همین دلیل سالهای کودکیاش در کشورهای مختلف گذشت. او نویسنده، مترجم و روان درمانگر است. تا به امروز دو رمان از او به نامهای «من از شما مراقبت خواهم کرد» در سال ۲۰۰۹ و «باغ ایرانی» در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است.
او نویسنده موفق داستانهای کودکان نیز هست. کتاب The Inside Outside Garden که به زبان انگلیسی و سپس فرانسه منتشر شده و جایزههایی برده، نسخهای مصور از «باغ ایرانی» است که برای کودکان نوشته شده است. او همچنین برای چند نشریه و روزنامه ادبی ایتالیایی مینویسد. کیارا از اعضای فعال انجمن Piccoli Maestri است که جوانان را به مطالعه تشویق میکنند. او در حال حاضر در پاریس زندگی میکند.
ترجمه فارسی «باغ ایرانی» در ماه مه ۲۰۱۹ از سوی نشر نوگام منتشر شد. این کتاب خاطرات کودکی کیارا از زمانی است که پدرش به عنوان سفیر ایتالیا در ایران کار خودش را شروع کرده بود و کیارا به همراه مادر و برادرش برای تعطیلات تابستانی به او پیوسته بودند. سفر او مصادف بود با سالهای ابتدایی انقلاب و جنگ ایران و عراق.
خوانندگان نوگام پرسشهایی برای کیارا فرستاده بودند که بر اساس آنها گفتوگویی با او انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
شما در کشورهای مختلفی زندگی کردهاید، این سفرها چه تاثیری روی نوشتن شما داشته است؟
به عنوان دختر یک سفیر، در کودکی در کشورهای مختلفی زندگی کردم و یکجورهایی میتوانم بگویم این جابهجایی همیشگی بخشی از تعلیم و تربیتم بوده است. پیش از آنکه به ایران برویم، چهار سال در مراکش زندگی کردیم. بعد از تهران، چندسالی در رم بودیم. بعد پدرومادرم به سوییس رفتند. سفرهای دیگری هم همراه پدرم به کنیا، اتیوپی و بوتسوانا داشتم.
فکر میکنم نوشتن برای من راهی بود برای اتصال به سرزمین خودم. زبان مرا به وطنم متصل میکرد. مانند بند نافی که مرا به سرزمین مادری پیوند میداد. زندگی در کشورهای دیگر و گوش سپردن به زبانهای دیگر فرصتی استثنایی است اما به همان اندازه هم میتواند منشا خودبیگانگی شود. نوشتن، درمانی بود برای غلبه بر حس ریشهکن شدن. و در عین حال این حس ریشهکن شدن به نوشتن من غنا میبخشید. فکر میکنم همیشه باید کمی از آن کنج آسایش دور شوید که بتوانید چیزی خلق کنید. این فاصله و دوری نقش دارند. اینطور گمان میکنم.
آیا شما در ایران که بودید یادداشت روزانه یا دفترچه خاطرات مینوشتید؟ میخواهم بدانم آیا برای نوشتن رمان «باغ ایرانی» نوشتههایی داشتید یا فقط از حافظه کمک گرفتید؟
وقتی شروع میکنید به فکر کردن راجع به چیزی، دلتان میخواهد راجع بهش بنویسید، کلی خاطره راه خودشان را باز میکنند و میآیند جلوی چشمتان. میبینید خاطرات زیادی بوده که سالهاست بهشان فکر نکردهاید. زمانی که تصمیم گرفتم داستان کودکیام در تهران را بنویسم، با مقادیر قابل توجهی تصویر و احساس و هیجان روبهرو شدم که به سراغم آمدند. انگار وارد یک معدن شده بودم. شروع کردم به نقب زدن و گنجهای نهفته یافتم.
بعد شروع کردم از پدرم سوال کردن، و مادرم و برادرم: از ایران چه به خاطر دارید؟ هرکدام روایت متفاوتی از هر اتفاق داشتیم، با اینکه همه یکجا بودیم! پدرم یک کتاب خاطرات از زندگی حرفهایاش نوشته بود که خب من میتوانستم از آن استفاده کنم.
بعد نسخه خودم را خلق کردم. خاطرهنویسی همیشه یکجور ابتکار است. به همین خاطر است که نوشتن اتوبیوگرافی کار جذابی است. شما میتوانید با زندگی خودتان بازی کنید، به کودکی برگردید، زندگیتان را بازسازی کنید. و کلی چیز دربارهاش میدانید!
در هنگام نوشتن خاطرات، ممکن است عواطف و کشمکشهای روحی نویسنده را تحت فشار بگذارند، چگونه بر این حالات غلبه کردید؟
نوشتن از زندگی خودتان خیلی هیجانانگیز است. فقط خود شما هستید که میتوانید این داستان بهخصوص را تعریف کنید. من این کار را دوست دارم حتی اگر گاهی عواطف، افسوسها و نوستالژی مرا دگرگون کنند. نوستالژی میتواند حسی گزنده باشد اما خوراک نوشتن شماست. شما نمیتوانید بدون این فشارهای احساسی و روانی بنویسید. نوشتن هم درد است هم درمان. تناقض زیبایی است!
زمانی که فرزندانم همسن آن زمان من و برادرم بودند که در باغ ایرانی بازی میکردیم، این میل در من شدت گرفت که به کودکیام برگردم. هم خودم را به جای کودکانم تصور میکردم، هم در جای والدینم در آن زمان. اینکه پدر و مادرم چطور وضع و حال آن موقع ایران را برای ما توضیح میدادند. یک کودک از جنگ، مذهب و سیاست و انقلاب چقدر میفهمد؟ میخواستم این را کندوکاو کنم. درباره گذشته مینوشتم و به حال میاندیشیدم.
آیا برای نوشتن عادت خاصی دارید؟ مکان یا زمان خاصی برای نوشتن؟
برای نوشتن باید تنها باشم. فیزیکی تنها. در خانهام. میدانید نویسندهها کلی عادات خاص دارند که به کسی نشان نمیدهند. من هم همه را به شما نمیگویم! من معمولا صبحها مینویسم، وقتی همچنان بین رویا و واقعیت غوطهورم. اگر قراری داشته باشم و بروم بیرون و به قول معروف «زندگی» را شروع کنم، نمیتوانم در این حس تعلیق بمانم. مخصوصا وقتی اول کاری هستید و در مرحله ابتدایی نوشتن، خیلی سخت میشود. هر زمان یک کتاب را تمام میکنم با خودم فکر میکنم آیا واقعا میتوانم بعدی را بنویسم؟
اما خب بعدش کلی بازخوانی و تصحیح دارید. برای آن نیازی به روتین نیست. فقط زمان و شکیبایی میخواهید. این نوع دیگری از تلاش است. آنقدر روی متن کار میکنید تا به نقطهای میرسید که دیگر نمیتوانید نگاهش کنید، از تمام جملاتتان بیزار میشوید. خوشبختانه آن موقع زمانی است که کتاب برای چاپ میرود و دیگر بای بای، کار شما با او تمام شده. حالا نوبت خواننده است که کار را به دست بگیرد.
آیا رمان «باغ ایرانی» دنبالهای دارد؟ شاید داستان سفر دومتان به ایران؟
فکر نمیکنم دنبالهای داشته باشد. اما دلم میخواهد به ایران برگردم. دلم میخواهد آدمها و مکانهایی را که دفعات قبل ندیدم، ببینم. و شاید درباره ایران امروز بنویسم که چطور در این چهل سال تغییر کرده است. منتظرم کسی مرا دعوت کند تا فرصت دوبارهای پیدا کنم که به این کشور زیبا برگردم.
پروژه بعدیتان چیست؟
از روی رمان «باغ ایرانی» یک کتاب مصور برای کودکان درست شده است که در مارس ۲۰۲۰ به انگلیسی منتشر خواهد شد. تصویرگر فرانسوی رژیس لوژان نقاشیهای محشری برایش کشیده. موفق شده که فضای باغ را به طرزی باورنکردنی انتقال بدهد.
یک رمان جدید هم نوشتهام؛ بله دوباره موفق شدم! این رمان به ایتالیایی و در تابستان ۲۰۲۰ منتشر خواهد شد. داستانی است که در آینده نزدیک و در نزدیکی رم اتفاق میافتد. داستان ویرانیها. ویرانیهایی که متاسفانه دوروبرمان روز به روز بر آن افزوده میشود و راستش مرا وادار میکند که نتوانم زیاد به آینده خوشبین باشم....
خرید کتاب«باغ ایرانی»:
«نوشتن برای من راهی بود برای اتصال به سرزمین خودم»: