پنج افسانه درباره عصر تازه انتشارات
آنچه میخوانید خلاصه و بازنویسی مطلبی است که آدام لفتن، یکی از موسسان سایت LitRagger نوشته است.
مدتی پیش، روزنامه نیویورک تایمز گزارش داد که موسسه انتشاراتی بایلاینر به دردسر افتاده است. بعد از مدتی هم رییس این انتشاراتی استعفا داد.
برای همه آدمهایی که در حوزه رسانههای دیجیتال و ادبیات کار میکنند این خبر ناراحتکننده است. هنوز نمیدانیم برای این موسسه دقیقا چه اتفاقی افتاده، اما گفته میشود که نتوانستهاند محصولاتشان را درست معرفی کنند و ارزش کارشان را درست نشان بدهند. البته این مشکلی است که اغلب شرکتهای تازهکار دارند و نمیشود بهشان خرده گرفت.
اخبار این موسسه را که دنبال میکردم توجهام به این جلب شد که انتشارات در حال حاضر در عصر تازهای بهسر میبرد. به این فکر افتادم که شاید آنچه انتشارات بایلاینر را به دردسر انداخته چیزی مهمتر از ارتباط برقرار کردن با مشتریها بوده. شاید اعتقادات ما درباره این که چه طور ادبیات را باید نشر دیجیتال پیوند بزنیم درست نبوده، درست مثل همان اعتقادات و شیوه کاری که بایلاینر بر مبنای آن شروع به فعالیت کرد. در این مطلب به پنج مورد از مواردی اشاره میکنم که ممکن است این اعتقادها ما را برای کار نشر دیجیتال گمراه کرده باشد.
افسانه اول: اسپاتیفای و نتفلیکس سرمشقهای خوبی هستند
از گوشه و کنار دایم میشنویم که نشر هم باید همان راهی را برود که فیلم و موسیقی رفتهاند، یعنی راه اسپاتیفای و نتفلیکس و پاندورا. من عاشق اسپاتیفای و نتفلیکس هستم. موفقیتشان حیرتآور است. یکزمانی سیزده ساله بودم، زمان نپستر و کزا. وینامپ هم یادم میآید و تورنتها و پایرت بی. میتوانم بفهمم که اسپاتیفای یکشبه اسپاتیفای نشد. نتیجه یک دهه سر و کله زدن بین شرکتهای موسیقی و دوستداران موسیقی و هنرمندان بود. البته هنوز هم به کمال نرسیده است.
افسانه دوم: حتما راهی پیدا میکنیم
این موضوع که خیلیها مطمئن هستند الگوی اسپاتیفای و نتفلیکس در حوزه نشر هم کار میکند من را نگران میکند. این ایده نتیجه چنین طرز فکری است:
۱. راهحلی پیدا کن که جای دیگر هم در دنیای رسانهها کار کند.
۲. همین راهحل را در مورد ادبیات هم اجرا کن.
این فرآیند البته یک نکته کلیدی کم دارد: مشکل را مشخص کن.
افسانه سوم: گزارشنویسی روایی باید ساختار اصلی نشر الکترونیک باشد
کسی رسما این موضوع را اعلام نکرده، اما گزارشنویسی روایی قیافه اصلی نشر الکترونیک را شکل و سر و سامان داده است. موسسههای بایلاینر، لانگفرم، لانگریدز و چند موسسه دیگر، همه از این مدل استفاده میکنند. بیشتر این موسسهها چیزهایی را به رخ میکشند که از قبل در آرشیو دارند، مثلا بایلاینر میگوید سی هزار گزارش دارد، اما روزنامهنگاری تاریخ مصرف دارد. خیلی از گزارشها پس از یک دهه دیگر بهدرد نمیخورند. گزارشنویسی روایی مثل اتومبیل نو میماند که بهمرور کهنه میشود. چرا باید تا این اندازه به آن توجه شود؟
افسانه چهارم: نامهای بزرگ مهم هستند
کسب و کار ادبیات دیجیتال عاشق نامهای بزرگ است. بایلاینر کارهای مارگارت اتوود را تبلیغ میکند. هدف از این کار این است که این موسسهها میخواهند بگویند کارشان درست است و آثار باکیفیت آدمهای برجسته را منتشر میکنند. اما این تاکتیک دستکم دو خطر دارد:
۱. موسسه به نویسنده بیشتر احتیاج دارد تا نویسنده به موسسه.
۲. به این ترتیب تصویری از موفقیت شکل میگیرد که نمیتوان آنرا بدون نام نویسنده اثر تعریف کرد. به عبارت دیگر، مثلا ممکن است یک اثر خیلی هم خوب بفروشد و همه برای خواندن آن به وبسایت یا اپلیکیشن موسسه مراجعه کنند. اما در پایان روز باز موفقیت خود را گره زدهاید به موفقیت صاحب اثر.
افسانه پنجم: ما ناشر هستیم
میگوییم عصر تازه انتشارات. انتشارات دیجیتال. نشر در وب و هر وقت که درباره ادبیات و فناوری با هم صحبت میکنیم، اینطور به نظر میرسد که ما ناشریم. اما اینجا مشکلی وجود دارد. وب، کیندل و ایبوکها زیاد چنگی به دل نمیزنند. من خودم میتوانم فردا یک کتاب منتشر کنم. همین مقاله را هم چند ساعت دیگر منتشر میکنم. این روزها نشر متعلق به همه است و اگر همه میتوانند این کار را بکنند، دیگر دلیل زیادی برای ارایه خدمات شما نمیماند. دستکم اگر کارتان فقط انتشارات باشد.
در دنیای توییتر و فیسبوک هنوز خیلیها هستند که درست و حسابی میخوانند، اما برای دستیابی به موفقیت به زیرساختی نیاز است که فقط با داشتن تنها نشر خالی بهدست نمیآید.
پنج افسانه درباره عصر تازه انتشارات: