جزیره سلاخی
دریافت فایل
PDF Epub

جزیره سلاخی

درباره این کتاب

 با تعجب نگاهم کرد و پرسید: «فقط تو ۷۲ ساعت نوشتیش؟»
 از آن لبخندهای مصنوعی کشیدم رو صورتم و سرم را به نشانه‌ی تایید تکان دادم... . اردیبهشت ماه ۹۱ رها -همسرم- برای شرکت در مراسم سالِ پدربزرگِ  مرحومش به کویر رفت. او ۷۲ ساعت نبود و من در تمام این مدت "جزیره‌ی سلاخی" را نوشتم. هیجان عجیبی داشتم. احساس می‌کردم جانوری در حالِ زاده شدن از من است که تنش موجودیتم را و روحش وجودم را می‌بلعد. جانوری که اصلاً شبیه سایر برادران و خواهران بزرگ‌تر و پیش‌ترِ خودش نبود. وقتی تمام شد، احساس می‌کردم چند تُن آهن از پشتم برداشته شده است. دو سالی بود که تمام نوشته‌هایم به سفارش این و آن شکل می‌گرفت و جای فراخی برای خودم، تفکراتم و خواسته‌هایم وجود نداشت. رها می‌گفت: «لبریز شده بودی؟ لبریز از عصیان و فغان. یه دفعه همه رو به دنیا آوردی.» به دنیا آوردم و شد جزیره‌ی سلاخی. جانوری چَند چِشم و بد ادا با پوستی ضخیم و لایه‌های درونی عجیب. داستان بلندی که نه من، بلکه کمتر کسی می‌تواند خوب نگاهش کند. یکی می‌گفت: «امیررضا مافی دچار انحطاطِ اخلاقی شده است.» و یک نفر دیگر با دیگران پچ پچ می‌کرد که «یارو دیوانه شده است.» احساس کسانی را داشتم که فرزندان خارق‌العاده به دنیا می‌آورند. فرزندانی که شبیه سایرین نیستند و یک مُشت ابله به آنها انگِ بدشگونی و نحسی می‌آویزند. آن نگاه‌های سنگین و چندش‌آور روی مغزم، زیاد سنگینی می‌کرد. حتی خیلی‌ها از سر مهربانی گفتند: «اگه این کارو چاپ کنی، تمام آبروی جمع کرده‌ت رو به باد می‌دی، آینده‌تو می‌سوزونی...» و من که جانوری غریب، زاده بودم مدام این حرف‌ها را دوره می‌کردم؛ به حال این فرزند ناخلف غُصه می‌خوردم و به حال خودم که این مولود را دوستش داشتم. یکی از ناشرین گفت: «اگه این کتابو من چاپ کنم، هم تو از بین می‌ری و هم نشر ما....» و من مجبور شدم، جانور ۷۲ ساعته‌ام را که هیچکس باورش نمی‌کرد و همه آن را منحوس و بدیُمن می‌پنداشتند، بَردارم و مانندِ یک مادر درمانده، با گیسوانی رنگ شبق، چسبیده به پیشانی و چادر به دندان گرفته قید کاغذی شدنش را بزنم و آن را در آن سوی دنیا به نوگام عزیز بسپارم که احتمالاً برای گام‌های نو تاسیس شده است و ما نیز وصله‌های ناجور آنیم. ‌

جزیره‌ی سلاخی، تمام فریادهای تلمبار شده‌ی من در این سال‌های سکوت است، تمام فریادهایی که باید بر سر جامعه‌ی رو به زوالمان می‌کشیدم. بر سر آدم‌هایی که نمی‌فهمند در حال سقوطند و ما نیز، بی‌آنکه خودمان بدانیم... . تمام آدم‌هایی که جزیره‌های خودشان را فراموش کرده‌اند و مدام دنبالِ حکمرانی بر جزایر دیگرند و سیری ندارند. حیا نمی‌کنند و می‌میرند، بی‌آنکه بفهمند. و جزیره‌ی بزرگ‌تر را نیز سلاخی کردند، از بس که نمی‌فهمند.

جزیره‌ی سلاخی که جانور عجیب و غریب من است، نمادِ زندگی شوم امروزی ماست که هیچکس به روی خودش نمی‌آورد، نگاهش نمی‌کند و همه از سرنوشت محتومشان انگار بی‌خبرند. شما... اما لطفاً به این جانورِ من نگاه کنید.


توضیحات ناشر

جزیره سلاخی داستانی نو و با ایده‌ای خلاقانه در حوزه ادبیات داستانی ایرانی به زبان فارسی است. ژانر جنایی/وحشت در میان داستان‌های ایرانی بسیار بکر و دست نخورده است و نویسنده‌ی جزیره سلاخی به خوبی از عهده این کار بر آمده است به طوری که خواننده تنها با خواندن چند صفحه، داستان را بی‌وقفه تا آخر می‌خواند و کتاب را زمین نمی‌گذارد. این ویژگی اصلی داستان‌های این ژانر است که جزیره سلاخی در آن موفق بوده است. جذابیت خاتمه داستان طوری است که خواننده را تا ساعت‌ها پس از اتمام داستان با خود درگیر می‌کند. یکی دیگر از عوامل این درگیری ذهنی ساختار فیلم‌گونه داستان است که به نوعی دور باطل را به تصویر می‌کشد. داستان، فیلمی است که فیلمنامه‌اش را شخصیت اصلی داستان نوشته است. در این ساختار و شکل روایت حتی نوعی فاصله گذاری هم دیده می‌شود. بی پرده بودن و روایت عریان صحنه‌های قتل و سلاخی از زاویه دید قاتل که همزمان حس درونی خود را هم بیان می کند، داستان را جذاب کرده است. اگر همین یک نکته دلیل عدم اجازه انتشار آن در ایران باشد، انتشار آن به صورت کامل و دست‌نخورده کار مهمی است.

 

این کتاب در تاریخ ۲ مهر ماه ۱۳۹۲ (۲۴ سپتامبر ۲۰۱۳) منتشر شده است.

نظر شما درباره کتاب:

نظر شما ثبت شد و پس از بررسی مدیریت سایت منتشر خواهد شد.

  • مهرشاد زاهدی

    به نظر من جزیره سلاخی یک داستان بر اساس یک واقعیت تعبیر شده نویسنده در جزیره سلاخی دنبال گزینه ای است که ما نیز با خواندن آن شاید برسیم البته این نکه قابل بحث می باشد در جزیره سلاخی شخصیت اصلی آیا واقعا به دنبال چه بوده آیا به دنبال این بوده که احساس خود را خالی کند یا اینکه خود را از لحاظ جسمی خالی کند و یا اینکه هر دو هم روحی و هم جسمی و شاید نه اینطوری نباشد به دنبال انتقام میگشت من از خواندن این کتاب به نتیجه های متفاوتی رسیدم و هنوز نتوانستم به یک نتیجه نهایی برسم و این خیلی جالبه که یک نویسنده اینقدر جذاب بنویسه و خواننده در گم فکری قرارگیرد بنده از اینجا به آقای امیر مافی تبریک میگویم و منتظر کتابهای بعدی ایشان می باشم .
    6 ژوئن 2013، ساعت 21:33 پاسخ
  • مهرشاد زاهدی

    در ضمن خدمت شما عزیزان عرض شود که بنده از دوستان خانوادگی جناب مافی می باشم و این کتاب را قبل از اینکه برای انتشار ارسال نماید خواندم یعنی چند روز بعد از تولد کتاب ،این کتاب خوانده شد.
    6 ژوئن 2013، ساعت 21:40 پاسخ
  • میهمان

    چرا این کتاب منتشر نمی شود؟
    1 سپتامبر 2013، ساعت 8:13 پاسخ
  • administer

    سلاماین کتاب در مراحل آخر ویرایش است و تا دو هفته آینده منتشر خواهد شد. سپاسنوگام
    1 سپتامبر 2013، ساعت 9:18 پاسخ
  • امیررضا مافی

    تشکر می کنم از تمام دوستانی که با حمایت هایشان، موجب انتشار این کتاب شدند، ضمناً از اهالی نوگام بسیار سپاسگزارم که شرایط انتشار را مهیا را نمودند.ا.مافی
    24 سپتامبر 2013، ساعت 23:02 پاسخ
    • امیر سام خانیان

      سلام و تبریک بابت موفقیت.الان تو اپ طاقچه یه کتاب وضعیت بنفش رو دیدم بنام معافی گفتم نکنه همکار قدیمی ماست. که اتفاقا با یه جستجو تو گوگل باقی آثار جنابعالی رو دیدم و خوشحال شدم.انشاله توفیقات روزافزون
      4 نوامبر 2016، ساعت 19:12 پاسخ
    • نقطه‌نویس

      آقای مافی یادته وبلاگ داشتی؟ هر چی میگردم پیداش نمیکنم.
      12 نوامبر 2018، ساعت 19:47 پاسخ
  • محمد خالد (سلیمی )

    این کتاب خیلی خوب ودلچسپ بود موتشکیرم
    27 سپتامبر 2013، ساعت 11:55 پاسخ
  • hamed

    کتاب خوب و جالبی بود تشکر دوست عزیز امیدوارم در آینده نیز بتوانم مطالب بهتری یاد بگیرم.
    28 سپتامبر 2013، ساعت 7:17 پاسخ
  • علی

    من میخواهم از داشته های کتاب ذیل بهره گیری کینم
    30 سپتامبر 2013، ساعت 6:36 پاسخ
  • مدیر نوگام

    علی عزیز، برای خواندن کتاب می‌توانید در سمت چپ همین صفحه در باکس«دریافت کتاب» نسخه پی‌دی‌اف یا ای‌پاب کتاب را دانلود کنید. با مهر نوگام
    30 سپتامبر 2013، ساعت 9:21 پاسخ
  • مرسلين

    تبريك به استاد گرانقدرما هنوز به دنيا نيومده بود خونديم اين كتاب روبازم تبريك
    2 اکتبر 2013، ساعت 0:00 پاسخ
  • محمد اسکندری

    ممنون استاد ؛ مثل همیشه عالی .
    2 اکتبر 2013، ساعت 18:19 پاسخ
  • میهمان

    در بهترین حالت جزو کتابهایی ست که یک بار میخوانید و مدتی بعد اسمش را هم به یاد نمی آورید. متوجه منظور نوگام از "ایده خلاقانه" نمیشوم. پیش بردن داستان به صورت موازی، در حالیکه فرد مشغول نوشتن داستانی بر اساس ماوقع است (یا حتی اینکه وقایع بر اساس داستانی که شخصیت اصلی مینویسد در حال شکل گیری هستند)، ایده چندان جدیدی نیست. اینجا فقط جای داستان با فیلم عوض شده، بدون اینکه هیچ استفاده برجسته ای از ظرفیتهای فیلمسازی صورت بگیرد. زبان ضد زن نویسنده و توصیف جزئیات صحنه های قتل، از دید من به خودی خود واجد ارزش ادبی/ هنری نیستند. و به نظر هم نمیرسد که در این داستان، حامل تاثیر خاصی بر خواننده باشند، یا حداقل موفق به ایجاد چنین تاثیری شده باشند.
    5 اکتبر 2013، ساعت 15:19 پاسخ
  • امیررضا مافی

    از ابراز نظر این دوست ناشناس، صمیمانه سپاسگزارم.
    7 اکتبر 2013، ساعت 20:59 پاسخ
  • wmajeedi

    این کتاب راازکجابدست بیارم؟ بسیارلازم دارم.
    8 اکتبر 2013، ساعت 4:33 پاسخ
  • سردار اسمیت از افغانستان

    تشکر استاد محترم از گام که جهت ارتقای محصیل ها برداشته اید ممنون
    8 اکتبر 2013، ساعت 8:37 پاسخ
  • مدیر نوگام

    کتاب رو می‌تونید از سمت چپ همین صفحه ( باکس دریافت کتاب)‌دانلود کنید.
    8 اکتبر 2013، ساعت 8:49 پاسخ
  • امیررضا مافی

    از دوستانی که ابراز لطف فرمودند، صمیمانه سپاسگزارم.
    8 اکتبر 2013، ساعت 16:17 پاسخ
  • محمد جاوید شاهین

    این کتاب داری سخن های خوبی است
    27 اکتبر 2013، ساعت 14:00 پاسخ
  • میهمان

    تشکر ازسایت مفید ومعنوی شما
    12 نوامبر 2013، ساعت 7:07 پاسخ
  • ویراستار نوگام

    ممنون که به سایت نوگام سر می‌زنید و آن را می‌خوانید.
    12 نوامبر 2013، ساعت 10:52 پاسخ
  • sade hossaenzadeh

    جالب بود ممنون
    12 نوامبر 2013، ساعت 10:53 پاسخ
  • خسروی

    داستان عالی بود خیلی خیلیممنون
    8 دسامبر 2013، ساعت 8:27 پاسخ
  • علی کیا دربندسری

    هنوز کتاب را نخواندم اما اثار شما بی نظیر است مطمئنااین کتاب هم نظر خواننده را جلب خواهد نمود.
    31 دسامبر 2013، ساعت 20:19 پاسخ
  • امیررضا مافی

    از توجه و لطف دوستان صمیمانه سپاسگزارم.
    4 ژانویه 2014، ساعت 20:29 پاسخ
  • محمد خداوردی

    لذت بردم
    10 ژانویه 2014، ساعت 19:07 پاسخ
  • حامد بلخاری

    آقای مافی همیشه کارش محشره
    24 مارس 2014، ساعت 21:03 پاسخ
  • عباس

    داستان خوبی بود، بدون خستگی و پشت سر هم خواندمش.متشکرم از نویسنده محترم، به امید کارهای بعدی.
    20 اوت 2014، ساعت 17:33 پاسخ
  • مهدی ابراهیمی

    واقعا خسته نباشیدمحتویات داستان فوق العاده بووود .کاااااااااااااااااملاااااااااا متفاوت
    27 آوریل 2015، ساعت 17:49 پاسخ
  • یوسف

    خیلی زیبا و عالی است
    10 مه 2015، ساعت 15:32 پاسخ
  • اصلان قزللو

    با آرزوی توفیق روز افزون به امیر رضا مافی و نشر نوگام .کتاب را در سه نشست خواندم . به گمان من ، رمانی بسیار گیراست . این رمان ، زبانی بسیار مناسب دارد . در دو سطح داستانی(ادبی)و زبان گفتاری که هر دو خوب اجرا شده . طرح و طوطئه ها و گذر از آن خوب طرحی شده و و فرم ارائه ی محتوا بسیار عالی ست و این یکی از علت ها کشش آن است .از نظر محتوا و معنایی ،می شود به چند لایگی اثر اشاره کرد . درست است که این رمان ، ظاهری جنایی دارد و در گروه ژانر وحشت می تواند قرار بگیرد ، اما از حاصل گفت و گوها و نام اثر(جزیره ی سلاخی ) می توان به رویکردی اجتماعی و حتا جهانی در روزگار ما رسید. چرا که ظهور فرقه های سلاخ - بشر و حکومت های خودکامه در جهان ، اصولا ذهن نویسنده را آماده ی ارائه ی داستان هایی چنین می کند .از پایان شگفت و منا.سب این اثر نمی توان چشم پوشید و این کار مخاطب است تا با نشستن در زاویه های گوناگون ، به دریافت های دیگر نایل شود . با سپاس اصلان قزللو
    7 اکتبر 2015، ساعت 8:01 پاسخ
  • دوست

    اگر اين خزعبلات راجع به جزيره و حاكميت حذف يا كمتر شوند شايد داستان خوبي شود.
    27 دسامبر 2015، ساعت 6:16 پاسخ
  • ناشناس

    روزگار دوزخی آقای مافی
    18 اوت 2016، ساعت 8:33 پاسخ

اميررضا مافي

"امیررضا مافی" متولد دهه‌ی شصت در تهران و دانش‌آموخته‌ی فلسفه‌ی غرب است. او به مذهب شیعه در اسلام اعتقاد دارد. مافی داستان‌نویسی را از کودکی آغاز نموده و با همکاری در نشریات "کیهان... بچه‌ها" و "بچه‌ها.... گل‌آقا" راه نوشتن را پی گرفته است. در نوجوانی به ادبیات نمایشی رو می‌آورد و با نوشتن فیلمنامه‌ی نیمه بلند "خسوف یک ماه" برنده‌ی لوح تقدیر جشنواره‌ی عذرا می‌گردد. از آن پس نمایشنامه‌های "یک شب بارانی"، "در انتظار مرگ" و "خداکشی" را می‌نویسد که اجرای آخری مشکلاتی را برای او پدید می‌آورد. این مشکلات در سال 1383، مافی را از ادبیات نمایشی دور و …
بیشتر بخوانید