خاطرات لجنی
دریافت فایل
PDF Epub

خاطرات لجنی

خواندن بخشی از کتاب

درباره این کتاب

نوشتن این داستان در سال ۸۷ به پایان رسید و به دست ناشر سپرده شد. رفت ارشاد و بعد از سه سال برای اولین بار رد شد. سال نود و دو هم یکبار دیگر اقدام کردم که خب باز هم رد شد. خودم که داشتم این داستان را می نوشتم فکری برای انتشارش نکرده بودم و در واقع فکر نمی‌کردم اصلا شانسی داشته باشد ولی وقتی با ناشر صحبت می کردم آنها خیلی سهل و آسان در مورد مجوز گرفتن صحبت می‌کردند و کوچک اشاره‌ای هم به دوستان نزدیکشان در وزارت ارشاد می کردند. به هر حال مرا امیدوار کرده بودند و یا من به اشتباه امیدوار شده بودم. به هر حال پس از یک سکوت بلند مدت و جواب‌های سربالای وزارت ارشاد درست مصادف با تغییر دولت جواب درخواست مجوز ما هم آمد. بعد از تغییر دولت دوستان مدام سراغ رمان را از من می‌گرفتند و تاکید می‌کردند که شرایط بسیار عوض شده و بسیاری از کتاب‌ها که خواب انتشار را نمی‌دیدند حالا دارند روی پیشخوان مغازه‌ها به فروش می‌رسند و غیره و غیره . این بود که برای بار دوم کتاب غیرمجاز شد.

خودم فکر می کردم تخم دو زرده گذاشته‌ام. حقیقتش را بخواهید هنوز هم همینطور فکر می کنم. آن اوایل که تازه بازنویسی رمان را تمام کرده بودم، فکر می‌کردم حداقل باید نوبل ادبیات را بابت این رمان به من بدهند. حداقل. هر چند که این حرف‌ها حالا دیگر خیلی احمقانه به نظر می‌رسد ولی خب احساس خوبی بود. به هر حال این شما و این هم داستان خاطرات لجنی.


توضیحات ناشر

داستان خاطرات لجنی با طنز تلخ و غریبی که دارد در نگاه اول روایتی ساده است از زندگی بچه‌های یک کوچه و محله. بچه‌هایی که انگار از اول همه‌چیز را اختراع می‌کنند: بازی کردن، گروه، فوتبال، یارکشی، جنگیدن و… به‌طوریکه این سطح از داستان حتی شبیه داستان‌های نوجوان است.

ولی چیزی که خواندن آن را جذاب می‌کند و نو و تازه است، لایه درونی‌تری از روایت است: شکل‌گیری جامعه، تشکیلات، انقلاب، عشق، فردیت، گروه، جنگ، کینه و ...

جامعه‌ای که حول مرکزیت و بهانه‌ای مثل توپ و جوی لجن‌مال شکل می‌گیرد و همان‌ها معضلاتش می‌شود. رشد می‌کند و بدون اینکه مخاطب حس کند، زندگی طبقه بزرگی از مردم و طرز زیست و فکرشان را به او نشان می‌دهد.

جایی از داستان می‌گوید: «شاید همه‌چیز از آن زمان شروع شد و باقی اتفاقات تنها تغییر شکل‌های کوچکی بود در طرز دویدن ما» بله همه‌چیز از همان زمان شروع شد و هرکه آمد لگدی به توپ زد و جایی را زخم کرد و دلی را تاب داد. همه‌چیز از همان‌وقت شروع شد دوست عزیز و برای همین مخاطب این کتاب، گروه سنی خاصی ندارد، فقط کافی‌ست درد را شناخته باشد.

 

این کتاب در تاریخ ۲۷ فروردین ۱۳۹۵ (۱۵ آوریل)  منتشر شده است.

نظر شما درباره کتاب:

نظر شما ثبت شد و پس از بررسی مدیریت سایت منتشر خواهد شد.

  • زهرا

    داستان خیلی خوبی بود .واقعا متاثر شدم
    24 ژانویه 2016، ساعت 10:27 پاسخ
  • فاطمه

    سلام بخشي از کتاب رو خوندم کاش زودتر به مرحله چاپ برسه اميدوارم موفق باشن
    24 ژانویه 2016، ساعت 10:36 پاسخ
  • تینا

    بسیار عالی
    24 ژانویه 2016، ساعت 10:40 پاسخ
  • مهدی

    مطالبش مثل شکلش خنک و بی مزه بود برو خدارو شکر کن ارشاد ردت کرده جز این بود یک روز خودت از نوشتن اینا پشیمان میشدی که چی من نوشتم به خورد مردم دادم خلاص [این نظر به دلیل نقض قوانین سایت کوتاه شده است]
    25 ژانویه 2016، ساعت 17:32 پاسخ
    • احسان

      مهدی جان, ربط دادن شکل انسان به مطالب او بیشتر نژاد پرستی است تا نقد هر چیزی که قابل نقد باشد. این کتاب هنور منتشر نشده و شما مطالب را نخوانده از «بی مزه» بودن آن و از «پشیمانی» نویسنده آن گفتید و قضاوت کردید. تا آنجاییکه از توضیحات این نشر میخوانم مطالب کتابها در این نشر, مثل هر نشر دیگر, توسط افرادی که اینکاره هستند «بررسی» میشوند و نتیجه این بررسی است که تعیین می کند کتابی ارزش نشر دارد یا خیر. من یکی خدا را شکر میکنم که هنوز نشر ایرانی هست که نه مثل شما مطالب را بر اساس شکل نویسنده آن رد می کند و نه مثل ارشاد که مطالب را بر اساس تضاد فکری نویسنده با منافع آن وزارتخانه رد می کند.
      27 ژانویه 2016، ساعت 15:34 پاسخ
    • معین ابطحی

      سلامراستش را بخواهید خیلی با خودم کلنجار رفتم که به مطالبی که مرقوم فرموده بودید یک جوابکی بدهم ولی نتوانستم چشمم را روی این موضوع ببندم که بر خلاف بسیار بسیاری دیگر شما حداقل آمده اید و کتاب را دیده اید. فکر می کنم وضعیت کتاب و کتابخانی آنقدر بد باشد که من تنها به همین جهت به شما باریکلا بگویم و ازتان تشکر کنم
      30 ژانویه 2016، ساعت 8:15 پاسخ
  • محمد

    اين کسي که نظر بالا [مهدی] را داده به ايميل من پيام بده ببينم حرف حسابش چيه...
    27 ژانویه 2016، ساعت 15:35 پاسخ
    • معین ابطحی

      سلامسلام آقا محمد. قدم رنجه فرمودید
      30 ژانویه 2016، ساعت 8:26 پاسخ
  • مهدی

    بخشی از کتاب رو خوندم و واقعا چیز جذاب و جالبی تویش ندیدم. یک متن ساده‌ی ساده.
    29 ژانویه 2016، ساعت 16:58 پاسخ
    • مجتبی

      کتابهای اندازه ی سطح درکت بخون .... (این نظر به دلیل نقض قوانین سایت کوتاه شده است)
      30 ژانویه 2016، ساعت 9:17 پاسخ
  • Mahdi

    سلاممعین عزیز لطف کردند و کتاب رو خیلی وقت پیش دادن خوندم. بسیار زیبا و جذاب است.
    30 ژانویه 2016، ساعت 8:49 پاسخ
    • معین ابطحی

      سلام آقا مهدی. لطف شماست
      1 فوریه 2016، ساعت 12:36 پاسخ
  • maryam.na

    بخش خيلي كمي از كتاب رو گذاشتن نميشه نظر داد من دلم مي خواد از اول تا آخرش رو بخونم اميدوارم هر چه زودتر متن كامل اش منتشر بشه
    1 فوریه 2016، ساعت 10:28 پاسخ
  • نازنین

    داستان مرا دنبال خودش کشاند انقدر که تعجب کردم چه قسمت کوتاهی در سایت گذاشته شدهروان خوان و پرمعنی بود.ممنون
    1 فوریه 2016، ساعت 11:03 پاسخ
  • مهیا

    قسمت" میپسندم" کار نمیکنه.این قسمت هایی که تو سایت گذاشتین مورد پسند بود.فکر کنم قسمتهایی که نیست هم همینجوری باشه.
    1 فوریه 2016، ساعت 11:24 پاسخ
    • ویراستار نوگام

      دوست عزیز، برای این که این گزینه براتون فعال شه، باید برای خودتون توی سایت نوگام آی‌دی بسازید.
      1 فوریه 2016، ساعت 11:48 پاسخ
  • hnafise

    مشتاق چاپ و خواندن كامل اين كتابم!در آينده اي نزديك!
    3 فوریه 2016، ساعت 20:59 پاسخ
  • anaazad

    با توجه به اینکه چاپ کتاب با موضوعات و گرایش های متفاوت، باعث افزایش میل جمعی برای مطالعه و ارتقاء سطح کیفی و فرهنگی یک جامعه می شود، امید دارم که هر چه زودتر شاهد این اتفاق مبارک برای شما نویسنده جوان باشیم. با آرزوی موفقیت.
    13 فوریه 2016، ساعت 10:24 پاسخ
  • افشین

    موفق باشید.
    13 فوریه 2016، ساعت 10:39 پاسخ
  • vaaahiiiiid

    لایک
    13 فوریه 2016، ساعت 10:46 پاسخ
  • golparijoon

    مطمئنا کتاب خوبی هست ولی متاسفانه بخشی که برای مطالعه انتخاب شده خیلی کوتاه هست .اما در کل به نظر میرسه که متن داستان کشش و جذابیت لازم رو داره .تبریک میگم معین خان. موفق باشید .
    16 فوریه 2016، ساعت 14:29 پاسخ
  • moshrefi

    سلاممشتاق خوندن تمام کتابتون هستیم استاد. با احترام
    17 فوریه 2016، ساعت 13:46 پاسخ
  • hajizade

    نظر نوگام را که دیدم و لحن استعاری اشاره شده، یاد کتابهای تاثیرگذاری افتادم که خواندم.امیدوارم تمام کتاب زودتر به دستمان برسد.
    17 فوریه 2016، ساعت 13:58 پاسخ
  • نازیلا

    شاهد تلاش شما در این چندسال بودم و امیدوارم انتشار این کتاب در این سایت (که از نظر من کتاب ارزشمندی است و مانند خیلی از کتابهای ارزشمند دیگر،بسیار در صف مجوز بوده و موفق به دریافت آن نشده) باعث تسامح در ارزیابی دیگر کتابهای در صف مجوز شود.
    17 فوریه 2016، ساعت 14:37 پاسخ
    • معین ابطحی

      نهایت لطف شماست.
      20 فوریه 2016، ساعت 8:51 پاسخ
  • نازیلا

    جای قدردانی از مدیریت سایت هم هست که موجبات خوانش اینگونه کتابها را فراهم میکنند.سپاس
    17 فوریه 2016، ساعت 14:40 پاسخ
    • ویراستار نوگام

      ممنون از لطف و همراهی شما، نازیلای عزیز.
      17 فوریه 2016، ساعت 19:16 پاسخ
  • رضوان

    حمایت میکنم
    19 فوریه 2016، ساعت 20:05 پاسخ
  • حامد

    چرا پس این کتاب منتشر نمی شه؟
    22 مارس 2016، ساعت 5:36 پاسخ
  • alex

    سلام ممنونم که فرهنگ کتابخوانی راترویج میکنید من بااجازتون دانلود کردم خیلی مایل بودم تامبلغ کتاب راپرداخت کنم اما من واقعا هیچ پولی ندارم من توان کارکردن بدلیل بیماری ندارم وسربار خانواده هستم امااهل مطالعه هستم چون فقط همینکار ازدستم برمیاد فعلا.بازهم ممنون
    21 آوریل 2016، ساعت 7:53 پاسخ
    • نوگام

      الکس عزیز،این کتاب‌ها رایگان است و شما می توانید هر چند کتابی که دوست دارید مطالعه کنید. اگر برایتان مقدور نیست چیزی بپردازید هیج ایرادی ندارد در عوض نوگام را به دیگر دوستانتان معرفی کنید و کتاب‌ها را به کتابدوستان دیگر. هدف این است که کتاب خوانده شود.
      21 آوریل 2016، ساعت 13:43 پاسخ
  • hosseintfr

    خیلی باحال نوشتی آقای ابطحی. هنوز کامل نخوندمش ولی پراکنده خوانیش که کردم واقعا حال کردم. بهترین کتاب سایت نوگام هست. امیدوارم فایل صوتیش رو هم تولید کنند.
    12 مه 2016، ساعت 13:59 پاسخ
    • معین ابطحی

      لطف شماست. خوشحال می شوم اگر نظرتان را پس از مطالعه کتاب بدانم.
      5 ژوئیه 2016، ساعت 7:39 پاسخ
  • احمد

    سلام. من کتاب را دانلود کردم ولی هر بار که کتاب را می بندم دیگه نمی تونم پیداش کنم. نه ادوب ریدر پیدا می کنه کتابو نه ای پاب. باید دوباره بیام تو سایت تا بتونم کتابو ببینم. چرا?
    7 ژوئیه 2016، ساعت 9:50 پاسخ
    • نوگام

      کتاب را در چه دستگاهی دانلود می‌کنید؟ تنظیمات برنامه شما کتاب را کجا ذخیره می‌کند؟
      7 ژوئیه 2016، ساعت 10:01 پاسخ

معین ابطحی

چند سالی هست که در تهران ساکنم. قبل از آن جای مشخصی نداشتم. چند وقت اینطرف. چند وقت آنطرف. همه جا و هیچ کجا. این است که هر وقت کسی از من می پرسد که اهل کجا هستم باید یک مثنوی هفتاد من کاغذ تحویلش بدهم. در مورد درس و کار هم تقریبا همین مسئله وجود دارد. یکی از کارهایی که کردم و به جایی نرسید نویسندگی بود. دو تا رمان نوشتم که هیچ کدام نتوانستند از ارشاد مجوز بگیرند. تا پارسال کارگر یک مغازه آبمیوه فروشی بودم در بازار تهران. خیابان خیام. حالا هم دارم در یک شرکت نمی …
بیشتر بخوانید