نقشینه
درباره این کتاب
شیوا شکوری: این رمان دربارهی دختری است به نام نقشینه که نوجوانیاش مصادف با انقلاب اسلامی است. داستان با نقطههای عطف او در زندگی پیش میرود. با پیوندهای دوستی، عاشق شدن، محبوس ماندن در عرف و سنت، ازدواج، زایمان، رابطهی خارج از ازدواج، سقط جنین و دیگر اتفاقهایی که روند شکلگیری شخصیت او را نشان میدهند.
در این میان به تاثیر روابط پدر، برخوردهای مادر، فرهنگ جامعه و عقدههایی که انتخابها را میرانند و سرنوشتها را رقم میزنند نیز پرداخته شده است. رخدادهایی که در عبور سالها تبدیل به گذشته میشوند و میتوانند فردا را نیز خراب کنند.
نقشینه در زخمهای قلبش راه میرود. به رویاهایش چنگ میاندازد و چیزهای گمشده در گذشتهاش را صدا میزند. سرانجام درمییابد که تکرارهای بیتغییر فقط مرداب رابطهاند. تصمیم میگیرد. مسئولیت تصمیمهایش را می پذیرد و به چرایی انتخابهایش فکر میکند.
نقشینه رمانی است پر از داستانهای کوتاه که پیشآمدها بر مبنای روابط علت و معلولی و تاثیری که از خود به جا میگذارند به هم متصل شدهاند.
***
نحوهی دانلود یا خرید کتاب:
این کتاب برای خوانندگان داخل ایران رایگان است و میتوانید با کلیک روی عبارت PDF بالای صفحه آن را دانلود کنید.
برای خرید کتاب در خارج از ایران، مقصد را انتخاب کنید و مبلغ را پرداخت نمایید.
پس از پرداخت، برای گرفتن آدرس پستی با ایمیل شما تماس میگیریم بنابراین در موقع پرداخت ایمیل معتبر وارد کنید. لطفا دقت داشته باشید که شما نیاز به حساب کاربری در سایت پیپل ندارید و میتوانید گزینه پرداخت با کارت بانکی را انتخاب کنید. پیپل به صورت خودکار ارزهای دیگر را به پوند تبدیل میکند، لطفا از قیمتهای زیر استفاده کنید:
هزینه پست در قیمتهای بالا لحاظ شده است. برای دوستان ساکن مناطق دیگر هزینه پستی اضافه خواهد شد.
نسخه الکترونیکی برای خوانندگان داخل ایران رایگان است.
***
توضیحات ناشر
«نقشینه» دومین رمان شیوا شکوری با محوریت زن است. شکوری پس از رمان موفق «سلام لندن» که در سال ۲۰۱۶ برای نخستین بار در نشر نوگام منتشر شد، داستانی تازه دارد از گسستن زنجیرهای نامرئی زنان در جامعهای سنتی و انقلابزده. شخصیتهای قصهی او، از جنس شعار و تیپ و حرفهای تکراری نیستند. هرکدام از آنها با داستانهایشان، با ظرافتی مثالزدنی این چهلتکه را کامل میکنند و ما را بیشتر به نقشینه میرسانند، بیشتر او را به ما میشناسانند، انتخابها و تصمیمهای او را معنا میبخشند. نقشینه که محبوس عرف و سنت و قوانین تبعیضآمیز است، از نظارهگر بودن دست میکشد و خودش را به آب میزند تا خلاف این جریان کهنه و گلآلود شنا کند. و این تنها داستان نقشینه نیست. این یک روایت از هزار روایت زن ایرانی، در بستر تاریخ چنددهه اخیر ایران است. شکوری بیشک قصهگویی ذاتی است و ما مفتخریم که دومین اثر داستانیاش را به شما تقدیم کنیم.
شما همیشه میتوانید در انتشار کتابهای بیشتر ما را یاری کنید. کافی است روی دکمه «حمایت میکنم» بالای صفحه سمت چپ کلیک کنید و مبلغ دلخواهی را برای کتاب یا نشر اهدا کنید تا نسخه الکترونیک کتابهای بیشتری به رایگان برای خوانندگان فارسیزبان منتشر شود.
این کتاب در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ (۹ اوت ۲۰۲۰) منتشر شد.
شیوا شکوری
شیوا شکوری در تهران به دنیا آمد و سالهای کودکی و بخشی از جوانی را در شاهرود گذراند. در سال ۲۰۰۱ به بریتانیا مهاجرت کرد و به تحصیل در رشته درمانهای تکمیلی پرداخت. اکنون در لندن به سر میبرد و نوشتن شعر و داستان از مشغولیات روزمرهاش است. او یک مجموعه داستان کوتاه به نام «قصههای شب» و سه مجموعه شعر دارد به نامهای «سه چشم فردا»، «چشمان مست روی قلمدان» و «نه». رمانهای او به ترتیب عبارتند از «سلام لندن»، «نقشینه» و تازهترین اثر او «سیما دیوونه».
بیشتر بخوانید
نظر شما درباره کتاب:
نظر شما ثبت شد و پس از بررسی مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
-
15 اوت 2020، ساعت 14:32
-
15 اوت 2020، ساعت 14:41
-
15 اوت 2020، ساعت 14:38
-
20 اوت 2020، ساعت 20:27
-
17 سپتامبر 2020، ساعت 14:12
-
17 سپتامبر 2020، ساعت 14:15
-
28 سپتامبر 2020، ساعت 16:09
-
29 ژوئن 2021، ساعت 18:25
-
29 ژوئن 2021، ساعت 18:30
کاوه گوهرین
شیوا خانم ارجمند ،امروز خواندن "نقشینه"، رمان تازه منتشر شدهی شما را به فرجام رساندم . دست و قلم شما بوسیدنی است برای ثبت گوشههایی از درد و رنج زن معاصر ایرانی که با شیوهی رئال و با روایتی خاطرهگونه باز گفتهاید و از دریچهی دید راوی اول شخص . رمان شما از حیث مضمونی و پرسوناژها آنقدر غنی است که من اگر آن را مینوشتم تلاش میکردم با شیوهی سیلان ذهن به مافیالضمیر تکتک آدمهای اصلی رمان بپردازم و با تکگویی درونی هرکدام در قالب مونولوگهای آنان رمان را از روایت صرف خاطرات گونه نجات دهم .برای نمونه می شد بجز روایت اصلی نقشینه ، در فصلهایی رمان از زاویه دید انوش ، سهراب ، ثریا و مادر سهراب روایت میشد . حتی روایت صدیقه خانم و پدر ثریا با خمیرمایهای که شما در اثرتان رو میکنید فصلهایی بینظیر در ادبیات معاصر خلق کند .فکر کنید اگر آنچه در کودکی بر سهراب رفته وقتی مجلهها را قیچی میکند و مادرش سرگرم پذیرایی از مردان است با زبانی کودکانه روایت می کردید چه می شد ؟اگر قول ( کاکل زری ) در "سنگ صبور" چوبک را بیاد آورید آنجا هم کودکی با لهجهی شیرازی از ملاقات مادرش با مردان غریبه می گوید و چه شگفت و با قدرت .حالا فکر کنید همسر دوم نقشینه کودکی های خود را روایت می کرد . یا فصلی از زبان پدر ثریا بود که هر شب سراغ او می رفت و شلوارش را خیس میکرد .توصیف شب زفاف و ماجرای دستمال خیلی عجولانه و سرسری و آنچنان ابتر و ازهم گسیخته آمده توگویی طاعون وزارت ارشاد داخلی بر آن زده باشد !شما که مشکل حذف و سانسور داخل را نداشتهاید چرا صحنهی نزدیکی زورکی انوش و نقشینه را آنگونه رقم زدهاید که انگار میخواهید زود از سر نقل آن درگذرید ؟رمان صحنههای شگفتی دارد که با تسامح شما در شرح لایهی روئی مانده و به عمق نمی رسد .ماجرای کشاندن دو دختر بچه به خانه و در آوردن شورت آنها از سوی پسر همسایه و دستمالی کردنشان که می توانست یک فصل ماندگاری را رقم زند در حد یک گزارش صرف ماجرا مانده بی هیچ پرداخت هنری و هکذا بسیاری صحنههای اثرگذار دیگر .با تمام اینها من ناشکر نیستم از خواندن این اثر که در روایت صرف خاطراتگونه به دام شعاز زدگی و فمینستبازیهای آبکی در نمیغلتد و در هویت اینچنینی موجودش هم خواندنی است و یک سروگردن بالاتر از نمونههای مشابه در ادبیات داستانی معاصر .سلام لندن شما را نخواندهام و نمی دانم از کجا به نقشینه رسیدهاید اما این را باور دارم که پس از نقشینه حتما به قلههای دیگری از خلاقیت و آفرینش ادبی خواهید رسید . من این توان را در شما و نوشتههاتان سراغ دارم.* پینوشت : تکرار ( نیمخندی میزنم ) که نیمخند اصطلاح رایجی در فارسی امروز نیست و اگر می نوشتید : ( نیمچه لبخندی میزنم )بهتر بود . موارد رسمالخطی بسیاری هم دیدم که میتوانست نباشد . از حافظه مینویسم مثلا : بهت .چرا باید ( ت ) جدا نوشته شود می شد بنویسید : بهت / که همان لفظ محاورهی ( به تو ) است .به موارد دیگر از این دست نمی پردازم که بحث رسمالخط در نثر امروز فارسی بیشتر سلیقهای شده و هر اهل قلمی سلائق خود را اعمال می کند .محسن مینوخرد
درود به کاوه گوهرین گرامی، خرده سنجی ها و خوانش دلسوزانه ات از "نقشینه" را پسندیدم، خوشم آمد. شاید بپرسی من این میان چه کاره ام. پاسخ این است که : کار ویرایش زبان و شیوه ی نگارش این کتاب با من بوده. بنابراین خرده گیری های ساختاری به کنار، جایی که پرسیده ای چرا به جای "بهت" آمده "به ت" باید بگویم که پافشاری من بوده که این جور نوشته شود. چرایی ش هم این است که در زبان فارسی (البته این یادآوری را به من می بخشی) ما ضمیرهای فاعلی داریم، من، تو، او، ما، شما، ایشان. و ضمیرهای پیوسته ی مفعولی، م، ت، ش، مان، تان، شان. نوشته بودی لفظ محاوره ای "به تو" می شود"بهت". ولی این جور نیست. داستان از این قرار است که ما یک "به" داریم به معنای خوب، و یک حرف اضافه ی "به" که در گذشته به واژه ی پس از خودش می چسبیده، مانند: بخانه رفت، بدست گرفت، بما خوش آمد گفت و.... ولی از حدود 50 سال پیش این "ب" از واژه جدا شده و بنابراین" بخانه" شد "به خانه" و جز این ها. کسانی که دانسته نیست کی، گمان کردند که این "به" be همان beh است و در نوشته هاشان به جای "به م"، نوشتند "بهم" و به جای به ت، به ش، به مان، به تان، به شان، نوشتند بهت و بهش و بهمان و بهتان و بهشان. این خطا رفته رفته به زبان گفتار راه پیدا کرد و چنان جا افتاد که اگر کسی بنویسد: به ش گفتم، غلط گنده یی مرتکب شده است. البته من می دانم که زبان زنده و پویاست و به شکستن قالب دستور زبان گرایش دارد و هیچ فرمایشی جلودارش نیست، ولی نباید یکسره به هر کژفهمی از زبان هم تن داد و راه را برای آشفته بازاری گشود که زبان امروز ما دچارش شده و هیچ کس نبود بگوید عبارت :"مورد ضرب و شتم قرار دادن" زشت ترین ترکیبی ست که می تواند به جان زبانی بیفتد، حال آن که ما ترکیب زیبای"لت و کوب کردن" را داریم! از نیم خند هم خوشت نیامده بود، که به گمان من زیباست و گویا و کوتاه تر از نیمچه لبخند. هم چنان که شب خند رسا و زیباست که نخست در افغانستان به کارش بردند و پَسان به ایران راه یافت. این از پاسخ کوتاه من و چرایی ی گزیدن چنان شیوه ی نگارشی.کُرنا از کاشانه ات دور باد! محسن مینوخردکاوه گوهرین
ادامه:حرفهای دیگری هم یادداشت کرده بودم که بگویم اما از خیرش می گذرم تا نگویی این بابا رمان مفت ما را خوانده و اشکالات ملانقطی میگیرد اما یقین بدانید چنین نیست و من از سر دوست داشتن کار شما اینها را می گویم .یادش بخیر بسیار سال پیش وقتی توبا و معنای شب خانم پارسیپور منتشر شد همه متفقالقول میگفتند عجب رمان شگفتی !؟تنها من در مقالهای ثابت کردم این خانم تخم دوزردهای نکرده و رمانش مونتاژی ناشیانه از همه میمیرند دوبوار و شکر تلخ جعفر شهری و قصهی عینکم رسول پرویزی و سنگ صبور چوبک است با اغلاط انشایی فاحش . اگر حافظهام یاری کند آن متن با عنوان ( نثر پریشان ، صحنههای درخشان ) در یکی از شمارههای ( ادبستان ) چاپ شد و خانم شهرنوش را برای همیشه دشمن خونی من کرد .رمان شما اصیلتر و خواندنیتر از کار خانم پارسیپور است . اما حسرت من اینست که نقشینه میتوانست رمان بهتری از آنچه امروز هست باشد....با آرزوی خواندن دیگر آثار شاخص حاصل قلم توانای شما . ک.گبهاره روانبخش
آدم توی سالهای نوجوونی واقعا سادگی ذهن یک دختر بچه رو میدید توی نوشته تون. خیلی هم از نظر ادبیات روش خوب کار کرده بودین. خیلی خوشم اومد. سطح ادبیاتیش از سلام لندن بالاتر به نظرم میومد البته ممکنه که اون رمان رو چون خیلی پیش خوندم یادم نمیاد خیلی. و از نظر فمنیستی هم به نظرم خیلی از نگاه زنانه و با احترام به زنانگی نوشته بودین. در مجموع خیلی معرکه بود و من خوشم اومد.اگر من به این کتاب از نظر فمنیستی نگاه کنم ( که میدونم منظور این کتاب این نبوده بلکه من با توجه به روحیه ام و شرایط حال حاضرم این طور هم نگاه کردم)، توی اون احساس عجز و درماندگی از شخصیت اول داستان که خیلی از ابعاد زنانه وجودش رو زندگی کرده رو نمیگرفتم. که به نظرم نقطه قوت داستان بودش . و خب با توجه به فرهنگ مردسالاری که توش بزرگ شدم خیلی ظریف از نگاه یک زن قسمتهایی از این فرهنگ رو تحت سوال قرار داده بود. اون شعر زن خوب فرمانبر پارسا ... رو من هم خیلی شنیده ام ؛) راستی من خیلی اون قسمتهاییش که با لهجه بود رو باهاش ارتباط برقرار نمیکردم.وحید
نقشينه را خیلی خوب نوشته ايد و البته دردآور. داستان واقعیت عریان این روزهای زنان کشورمون است. سبک نوشتن تان هم به نسبت سلام لندن اون کتاب اول خیلی عالیه. به شما افتخار میکنم. كتاب را نمیشد زمین گذاشت . میخواستم ببینم تهش چی میشه. کتابتان خوب بود با اینکه تلخ بود و یجورایی فمینیستی، ولی تا حد زیادی حقیقت بود. تنهایی ها و خلوت نقشینه رو با خودش خیلی دوست داشتم. موفق باشيد حميد.اكرم. ش
خانم شکوری احساساتم به شدت درگیر شد و اشکم رو دراورد. قشنگ ازون رمانا بود که ادمو دنبال خودش میکشه. قسمتهای مربوط به انوش لجم رو درمیاورد قسمتهای مربوط به سهراب دلمو میشکوند و قسمتهای افشین اشکم رو درمیاورد خلاصه با نقشینه زندگی کردم. قسمت خاطرات رامین رو خیلی قشنگ نوشته بودین فلاش بک به گذشته داشت. یعنی از دو دیدگاه نوشته بودین خیلی جالب بود. ادم وقتی اونروز ثبت نام دانشگاه رو میخونه که رامین خبر گم شدن صدیقه رو میده اصلا فکرشم نمیکنه یه قضیه دیگه این وسطه و تعجب و بهت رامین رو بحساب فهمیدن رابطه صدیقه و پدرش میذاره. بعد وقتی دفتر خاطرات رو اوردین وسط و ماجرا از دیدگاه رامین خونده میشه يهو انگار اب یخ میریزن رو ادم. مدل فیلماي پلیسی بود این تیکه ش. عزم راسخ نقشینه واسه درس خوندن هم به خواننده انگیزه ایجاد تغییرات بزرگ میده. اونهمه سختی رو خیلی قشنگ توصیف کرده بودین قشنگ خواننده خودش رو میذاره جای نقشینهتو یه خونه با اون امکانات ابتدایی و یه بچه و بی پولی و کار، خلاصه خیلی خوب توصیف شده بود. موفق باشین ایشالا منتظر رمانهای بعدی شما هستم. ارادتمند اكرم. شجواد کلمیشی
سلام خانم شکوری وقت شما بخیر.اولا صمیمانه ترین تبریکها خدمت شما بابت انتشار دومین رمان شما.به عنوان یه زن تونستین بخشی از مشکلات جامعه زنان رو خوب بازگو کنید.متاسفانه جامعه مرد محور ایرانی همیشه جامعه زنان رو به حاشیه رانده است و فرصت کمی برای عرض اندام و پیشرفت برای انها فراهم کرده است.نقشینه داستان بسیاری از زنان ایرانی قبل و بعد از انقلاب است که در یک جامعه سنتی و مرد سالار گرفتار شدند..ما همیشه نویسنده زنی که بتواند از مشکلات این بخش جامعه بگویید کمتر داشته ايم. امیدوارم بتوانید در کتابهای بعدی این مشکلات را بیشتر و بهتر بازگو کنید.البته در جامعه امروزی ایران مردان نیز به نوعی دچار تزلزل و بیچارگی هستند و این امر فقط مربوط به زنان نیست.متاسفانه مردان و زنان باید مکمل هم باشند ولی سنتهای غلط چنین چیزی را از جامعه گرفته است .مشکلات اقتصادی مردم رو از خودشون بیزار کرده و متاسفانه شکاف جنسیتی و طبقاتی روز به روز بیشتر میشود.مریم شمس
هرگاه آدمی ،خود را مقهور قدرت یا استيلايي یافته است ،پای جادو را به میان آورده است.رمان با سخنان جادويي پیرامون زنی به نام صديقه آغاز می شود، جادوي این زن ،ما را با خود می برد،چنان که می اندیشیم قرار است با رمانی ماورايي و فانتزي روبرو بشويم، اما روایت اصلی این داستان چنان واقعی است که فضای جادو را قطع می کند و ما را با اتفاقاتی پشت سر هم و بی فاصله رو برو می کند که راوی با قدرتی جادويي مسیر خود را در میان آنها باز می کند .این حجم از اتفاقات پراکنده در رمانی با محوریت یک شخصیت اصلی ، هرچند مخاطب را دچار تشویش مي کند ،اما راوی اول شخص چنان صلابتي در ارائه ی خود دارد ،که تا پایان ماجرا مارا ناکام نمی گذارد.شناساندن من با تمام توضیحات و جزئیات،هرچند،شخصیتی سطحی از راوی ارائه می دهد ،اما چنان من دست نخورده اي ، از جریان همه ی آسیبها و کشمکشها ،سالم و یک پارچه بیرون می آید ، که کم از قهرمان ندارد.این رمان یا بر مدار واقعی است ،یا غیر واقعی .راوی ،واقعیت را آنقدر غلو می کند که برای حلاجی اش ،ناچار است از قدرتی جادویی مدد بطلبد .و این بزرگنمایی واقعیت و از سويي کمک گرفتن از خرافات و بازیهای عوامانه ،به نوعی به ساختار اصلی کار تبدیل می شود.در "نقشينه "دنیای جادویی زنانه ، ساختار فمنيسم موج سوم را دارد،فمینیسم ماتیکی شاخهای از موج سوم فمینیسم است که به دنبال درک مفاهیم سنتی زنانه، از جمله قدرت جنسی زنان، همسو و موازی با ایدههای فمینیستی است. درک این امر که زنان میتوانند با استفاده از کلیشههای مرسومی که به آنها عنوان داده میشود احساسی از توانمندی را ایجاد کنند، باعث شد موج سوم فمینیسم به باز تعریف زنان و دختران به عنوان موجوداتی قدرتمند، جسور و صاحب اختیار جنسیت خود بپردازد ،که این نوع نگاه هرچند در شخصیت ثریا ،دیده می شود اما به نوعی آسیب پذیری روانی ثرياو آمیخته شدن همین نگاه با جادوی غربی و مراسم نماديني که ثريا با دود و عود ،برای فراموش کردن رابطه ی عاطفی راوی انجام می دهد نیز حکایت از همین ساختار دارد.اگرچه شخصیت های این کار زنانه است ، اما این رمان ، رمانی زنانه نیست ،زیرا نگاهي مردانه و استيلايي بر شخصيتهاي داستان حاکم است ،نگاهی از بالا که شخصیت های زن داستان را که انگار کوچک شده اند ،از پستو بیرون می کشد ، راوی ،ثریا ،صديقه ،مادر شوهر ،مادر ،از زنان حاشیه ی کتاب هستند ، که ظاهر می شوند، اظهار وجود می کنند و به آرامی محو می شوند .دراين رمان،زنان ،از سکوت و سیاست های زنانه ای برخوردار هستند ،که هرچند ،کوچک و درخفا ،اما قرار است ،بر مردها، غالب شوند ،در واقع این نوع نگاه ،مردان را دارای قدرتی تام می پندارد ،که زنان مجبورند ،به شکلی غیر مستقیم بر آن فائق شوند .جمله ی اول "نقشينه" با لحنی عامیانه شروع می شود ،ادبیات در گوشی زنانه ،در سر تا سر رمان موج می زند ،حرف های خاله زنکی و حتی باورهای خرافی ،تصمیمات احساسی ،اروتيکها و بدنهای زنانه ، بدون شرم از لابلای خطوط ،حتی ،در قالب نقاشی هایی که ثریا می کشد ،کم کم خودشان را نمودار می کنند.فمینیسم ماتیکی، مفاهیم زنانگی و جذابیتهای جنسی مربوط به بدن زنان و نیاز آنها به رابطهٔ جنسی را میپذیرد. .این رمان، بخش زیرین ادبیات زنانه ،یا ادبیات مطبخي را بدون هیچ ملاحظه ای ،وارد می کند .ادبیاتی که مازنان ،کمتر از آن حرف می زنیم ، نوعی رمانتيسم ،که گرچه زنانه به نظر می رسد ،اما ساختاری مردانه دارد،مانند،سخنان مادربزرگ به راوی در شب زفاف...مریم شمس
ادامه:... که به نوعی سکسواليته ی زنانه را ،جادویی می داند ،که باعث بسته شدن دهان مرد می شود.نکته ی جالب این گفتگوها ،مکالمات بین دو زن است ،مانند گفتگوی مادربزرگ با راوی ،ثریا با راوی و حتی خانم زند با ثريا ،که نوعی انفعال در این ديالوگها وجود دارد ، این مکالمات گفتگویی صمیمانه نیست ،بلکه ،نوعی استراتژی زندگی است ،که همه ی زنان آن را می دانند و در به اشتراک گذاشتن آن نوعی رنج در حرکات ،بدنها و حرفهای آنهادیده می شود.فمینیسم ماتیکي به دنبال اصلاح برخی کلمات ناخوشایند و تبدیل آنها به ابزارهایی قدرتمند به نفع خود است ،به نوعی که نام کتاب ( نقشينه)که وجود ه تأنیث به آخر کلمه و مونث کردن این اصلاح تاحدودی محقر به نظر می رسد، به نوعی پذیرفته می شود.در "نقشينه" ،زنان به دو دسته تقسیم می شوند ،زنان در پستوکه راوی خودش را در آن می گنجاند و زنان خارج از پستو که همانند ثریا زنان خارج از محدوده و مطرود به حساب می آیند،زنان پستو ،قدرتمند ترین زنان هستند و همانند گنج ،هرچه مخفی تر باشند ،ارزنده تر می شوند،اما همین نگاه زنان را نه به گنج ،بلکه به مار گزنده ی دور گنج تبدیل می کند،همچنان که در دیالوگهای راوی با انوش در نقش همسر، این گزندگی کلامی دیده می شود.زنان نقشينه" زياد حرف می زنند، همین پرگویی هاي زنانه ،شخصیتهای رمنس زنانه خلق می کند ، احساس گرایی های توجیه شده ای که ما را در مسیر حوادث زنان داستان چنان پیش می برد،که همه چيز به نظرمان بدیهی می آید.همان طور که شیوا شکوری در جایی از رمانش می گويد: خورشید ازدواج آنقدر روشن است که جایی برای سایه ی وهم باقی نمی گذارد ،خورشید واقعیت این رمان هم روشن تر از آن است ،که ما را در رویا و خیال شریک کند .مختصات رمان های واقع نما اين است که به زندگی انسانها آنقدر نزدیک است که انزجاري نامحسوس را در خواننده ایجاد می کند و خواننده چاره ای ندارد،جز آنکه ،بگويد این من نیستم و نا همذات پنداری ای ایجاد کند و مخاطب را ترغیب به خواندن ماجرایی کند ،بی آنکه توقعی از رمز و راز ها ،گره ها وايستايي های رایج یک رمان داشته باشد. از ازدواج عجولانه ی راوی تا طلاق و فرزند دار شدن و ازدواج مجددو تصمیم به مهاجرت راوی اگر چه اورا موجودی انتخابگر می نمایاند،اما از منظر روایت داستاني همه ی آن چیزی است که در یک خط می تواند تعریف شود و بسط این رمان ،باری عاطفی یا روانی یا خلأی را در مخاطب ایجاد نکرده است .این رمان، اگرچه نمی تواند ذهن خواننده را جادو کند ،اما با اغواگری خودمانی متن و کشش های پیش برنده،نظير نقاشیها می تواند ، او را هیپنوتیزم کند که ،بی آنکه بیاندیشد و یا حتی احساس کند،از خواندن محض لذت ببرد و رمان را ،یک نفس و بی آنکه زمین بگذارد ،ببلعد.هرچند نویسنده ، در این کار زنان را شاخص کرده ،اما در واقع غربالی به دست گرفته و مردان و زنان را از هم جدا کرده است ، او سعی کرده است به زنان قدرتی جادویی ببخشد تا در مقابل مردسالاری بایستند ،اما در نهایت جادوی زنانه به شکست انجامیده است.