م.ر. اوژن
نخستین بار، وقتی خوندن و نوشتنی نبود، خواستم که بنویسم... راهی نبود، پس می گفتم تا دیگران این کار رو برام انجام بِدَن. درست یا نادرست، مجذوبش شدم و دیگه نتونستم هیچ هنری رو به جز نوشتن دنبال کنم. همین سبب شد در هر جایی به دنبال ایده ای نو، برای نوشتن یک «چیز» بگردم. حالا هر «چیز» ای که باشه. رمان، داستان، مقاله و یا... . یک جورایی با نوشتن یکی شدم و با نوشتن معنا پیدا کردم. اما سخته که بگم اثرهایی رو که ساختم، خودِ من هستن و یا من، خودِ اثر هام یا هیچ کدوم...