معین کنعانیان

معین کنعانیان

در بیست و دو سالگی میل به نوشتن و عشق به نوشتن را پیدا کردم. در ابتدا نوشتن فقط فرار بود و تخلیه‌ی روانی. با مرشد و مارگاریتا، صد سال تنهایی و بارهستی عاشق رمان و رویا شدم. با در انتظار گودو و مرگ یزدگرد شیفته جادوی تئاتر شدم. درجست‌و‌جوی واژگان به هر کتاب و منبعی که دسترسی داشتم سرک کشیدم. با دیدن و خواندن مصاحبه‌ی هنرمندان به خصوص نویسندگان از این اساتید نادیده آموختم. سوالی که زاویه دید و صدای شخصی من در روایت را می‌سازد، پلی‌ست رویایی میان تعهد اجتماعی و فردیت. در این بازه‌ی ده ساله به حوزه‌های دیگری هم سرک کشیده‌ام مثل کار کردن در کافه، یاد گرفتن نرم‌افزارتدوین فیلم، عکاسی، ویراستاری، کپی‌رایتینگ. اما بعد از هرکدام از این تجربیات دوباره و چندباره به نوشتن بازگشته‌ام.

در ۶۷ به دنیا آمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ۷۸ یازده سال داشتم. ۸۸ بیست و یک. ۹۸ سی و یک. در ۱۴۰۱ دوباره به دنیا آمده‌ام.

کتاب‌ها

باغ بهشت

باغ بهشت

این نمایشنامه در آسایشگاه «باغ بهشت» اتفاق می‌افتد. مرگ در اتاق ۱۰۱ در انتظار است. جایی که قرار است بخش مراقبت‌های ویژه باشد اما ماموری …