یولسیز و تئوری کارناوالی باختین
یولسیز
اکرم پدرامنیا
در این مجال برآنم که رابطهی میان تئوری کارناوالیِ باختین، ارتباط آن با تبلیغات، گرتی مکداول، شخصیت محوری فصل سیزده (ناسیکا)، و بلوم را بررسی کنم. در همین آغاز شاید شرح مختصری از تئوری مذکور ضروری باشد. کارناوال پدیدهای است فرهنگی و اجتماعی که دربرگیرندهی انواع جشنوارهها و آیینهاست. از دیدگاه باختین، کارناوال یعنی به تعلیق درآوردن موقتی معیارهای اجتماعی، روابط سلسلهمراتبی و سنت یا عرف و احساس آزادی برای جشن و شادمانی همگانی. از ویژگیهای کارناوال باطل کردن کوتاهمدت ساختار سنتی قدرت، ترکیب طبقات فرهنگی بالا و پایین و براندازی موقتی نظم اجتماعی تثبیتشده است. باختین با مطرح کردن مقولهی کارناوال، تضاد فرهنگی عموم مردم، شامل فرهنگ شوخی و خنده را با فرهنگ فئودالی و کلیسایی طبقهی حاکم آشکار میکند. در تئوری باختین بر نقش کارناوال بهعنوان فضایی برای بروز دیدگاههای متناوب، ادبیات چندصدایی، در مقابله با ادبیات تکصدایی رسمی، شوخی و خنده و تجلیل بدن و گروتسک تأکید میشود. در این مقاله نشان داده میشود که چگونه گرتی مکداول جنبههای زنانگیاش را کارناوالی میکند و در سطحی اغراقشده بروز میدهد و بلوم در روند تولید آگهیهای تبلیغاتی واقعیت را کارناوالی جلوه میدهد.
بهگفتهی آر برندن کرشنر، «یولسیز درصدد کاویدن رابطهای گفتمانی است میان تبلیغات و مصرفکنندگان ایرلندی.» و جویس در این اثر تأثیر تبلیغات را بر طبقهی متوسطی که از قحطی بزرگ جان سالم بهدر بردهاند نشان میدهد. بلوم بازاریابِ آگهیهای تبلیغاتیِ روزنامهای معروف است و با دیدن نوشتهها یا شنیدن حتا دعا به یاد تبلیغات میافتد. جایی در فصل سیزده (ناسیکا)، پس از آنکه بلوم با زل زدن به پاهای برهنهی گرتی مکداولِ جوان و زیبا و حرکات موزون پاهایش جلق میزند و همزمان به مراسم دعاخوانیای که در کلیسا پخش میشود، گوش میدهد، با خود میگوید: «عشای ربانی تمام شد انگار. میتوانستم همه را در حال انجام آن کار بشنوم. برای ما دعا کن. و برای ما دعا کن. و برای ما دعا کن. ایدهی خوبی است این تکرار. همینطور در مورد آگهیها. از ما بخر. و از ما بخر.» درواقع، به قدرت تکرار تبلیغات اشاره میکند. یا وقتی در فصل چهار (کلیپسو)، از قصابی قلوهی مخصوص صبحانهاش را میخرد، برگهی آگهی فروش زمینهای فلسطین را از روی پیشخان برمیدارد و در خیابان دورسِت، آن را «با دقت میخواند. آگنداث نتاییم: شرکت کشاورزان. برای خرید قطعهزمینهای بایر ماسهای از دولت عثمانی و کاشتن درختان اکالیپتوس. عالی برای سایبان، سوخت و ساختمانسازی. باغستانهای پرتقال و زمینهای پهناور خربزه در شمال جافا. هشتاد مارک میپردازی و آنها برایت، روی یک دونَم زمین، درخت زیتون و پرتقال و بادام یا بالنگ میکارند. زیتون ارزانتر: پرتقال به سیستم آبیاری مصنوعی نیاز دارد. هر سال یک محموله از محصول دریافت میکنی. در کتاب اتحادیه، اسمت تا پایان عمر بهعنوان مالک ثبت میشود. میتوانی ده نقد بدهی و بقیه را در قسطهای سالانه.» (۳۱۷) یا آنجا که در فصل پنج (لوتسخواران) بنتام لاینز را میبیند، با خود فکر میکند، «انگشتان زرد ناخنسیاه بنتام لایِنز باتون [مجله] را باز کرد. شستوشو لازم دارند اینها هم. این لایهی کبرهبسته از کثیفی را بردارد. صبح بهخیر، هرگز صابون پِر استفاده کردهای؟» (۳۷۳) جملهی آخر از آگهیای تبلیغاتی است مخصوص صابون پِر انگلیسی. نیز در فصل پنج (لوتسخواران) به پوستر نعلاسبی مسابقهی دوچرخهسواری نگاه میکند و میگوید: «دوچرخهسوارها مثل ماهی کاد دولا شدهاند. آگهی بسیار بد. بهتر بود مثل چرخ گِردش میکردند. بعد اسپوک: اسپورت، اسپورت، اسپورت: و بعد دایرهی بزرگی در مرکز: کالج. چیزی که چشم را بگیرد.» (۳۷۴) در یک کلام، آنقدر تبلیغات در سراسر این اثر وجود دارد که گویی جویس ارجحیت زیباشناسی طبقهی متوسط ایرلند را در تبلیغات میبیند.
در اینجا اشاره به این نکته ضروری است که یکی از ابعاد اجتماعی تبلیغات جدا کردن مصرفکننده از مشتری است. مشتری کالاها را برای برطرف کردن نیازهایش میخرد، مصرفکننده برای برطرف کردن خواستههایش. ازاینرو، تبلیغات در مصرفکنندگان خواستههایی به وجود میآورد هماهنگ با کالاهای تبلیغشده. بهعنوان مثال، داشتن ظروف نقرهای دکوری که در مصارف روزانه هیچگونه کاربردی ندارند، خواستهای است که تبلیغات گوناگون خلق کردهاند، اما قاشق یک نیاز است. این نمونه از تبلیغات در یولسیز بسیار است. ناگفته نماند که رویکرد جویس در به تصویر کشیدن تبلیغات سبب شکل دادن به سبک نگارش مدرن شد، طوریکه در نویسندگان دیگر نیز نیاز به آوردن تبلیغات در آثارشان را برانگیخت. مثلاً ویرجینیا وولف در صفحاتی از رمان خانم دَلُوی شیوهی جویس را عیناً بازسازی میکند. حضور تبلیغات در همان جملهی اول این اثر نمایان است: خانم دلوی میخواهد «گل را خودش بخرد» (۳) که کاری تجملی و بیدغدغه است، نه از روی نیاز اولیهی انسانی. یا وقتی هواپیمایی با دودش در آسمان حروف تبلیغاتی مینویسد. (۱۹)
مصرفگرایی و تبلیغات فقط به بلوم محدود نمیشود. گرتی مکداول هم با مد روز و تبلیغات همراهی میکند و در این همراهی رقابت و همچشمی مشاهده میشود. در جایی از فصل سیزده (ناسیکا) میگوید: «شورت زنانهی نایینسوک، پارچهای که پوست را نوازش میکند.» (۱۳) نایینسوک نوعی پارچهی کتان هندی است بهمعنای «مایهی لذت بینایی» و در ۲۴ ژانویهی ۱۹۰۶ روزنامهی آیریش ایندیپندنت آگهیای منتشر کرده و در آن لباس زیر زنانهی نایینسوک را تبلیغ کرده است. بخش دوم جملهی گرتی «شعاری تبلیغاتی از قرن نوزدهم است که در آغاز، برای تبلیغ صابون استفاده میشد و در شروع قرن بیستم برای لباس.» (۱۰۳)
گرتی حتا امیال جنسیاش را هم تبلیغ میکند و بهقول گری لئونارد، محقق فرهنگ مصرفگرایی در آثار جویس، «گرتی خود را آنگونه تصویر میکند که مردان دوست دارند ببینند.» (۱۰۱) اما کار گرتی فقط پیگیری تبلیغات نیست، او با استفاده از آنها با زنان جوان دیگر رقابت میکند. بهگفتهی باختین، با تبلیغات مثل آنهایی برخورد میکند که «در دیالوگی [به طرف مقابل] جواب دندانشکن میدهند.» بهبیان دیگر، گرتی با انتخاب لباسهایی که او را از مشتری به مصرفکننده تبدیل میکند، به دخترانی که با آنها رقابت دارد، «جوابی دندانشکن میدهد.» حتا گفتمان تبلیغاتی در انتخاب لباسهایش تأثیر دارد: «بلوز تروتمیز آبی براقِ خودرنگکرده با رنگ دالی (زیرا در لیْدیز پیکتوریال انتظار میرفت که رنگ آبیِ براق بپوشند) با یقههفت بازِ دقیق تا نقطهی جداسازی و جیب دستمال (که او همیشه در آن یک تکه پنبهی آغشته به عطرِ مورد علاقهاش را میگذاشت، زیرا دستمالجیبی آراستگیاش را به هم میزد) و دامن سهربع سورمهای با شکافی برای راحت گام برداشتن که اندام ملیح رعنایش را به بهترین وجه به نمایش میگذاشت...» (۱۹)
چند جنبهی کلیدی از تئوری کارناوالی باختین به گرتی مکداول پیوند دارد. یکی از آنها رابطهی گرتی با عادت ماهانهاش است. جایی در فصل سیزده (ناسیکا) آمده است: «گرتی احساس کرد نوعی حالت خاص به سر تا پایش هجوم آورد و با حسی که در پوست سرش و آن سوزش پشت کرست فنردارش داشت میفهمید که آن چیز در شرف آمدن است.» (۲۹) گرتی شروع پریودش را دلیل برانگیختگی جنسیاش میداند: «درضمن، بهخاطرِ آمدن آن چیز دیگر بود که در راه بود.» (۳۳) چند پاراگراف بعد بلوم این عقیده را بازگو میکند: «نزدیک عادت ماهانهاش، حدس میزنم قلقلکیشان میکند.» (۳۵) لازم به توضیح است که بهقول کاترین مولن در جستاری با نام «عادت ماهانه در یولسیز» تا «سال ۱۹۰۴، پزشکان ارتودکس و نیز دکترهای قلابی به ارتباط میان عادت ماهانه و سیریناپذیری جنسی زنان اعتقاد داشتند.» (۵۰۲) سپس بلوم گفتمان عمومی دربارهی زمان پریود را بازگو میکند: مثلاً «امروز چه سردرد بدی دارم» یا «انواع هوسهای دیوانهوار. لیسیدن پنی.» یا «آن راهبه به من گفت که دختر صومعهی ترنکوییلا دوست داشت نفت خام بو کند.» (۳۵) میدانیم که ایدهی کارناوالی بر کارکردهایی از بدن تمرکز دارد که برای طبقهی بالای جامعه بهگونهای تابوست یا بسیار دون و خفیف است، مثل عمل دفع، روابط جنسی یا در این مورد بهخصوص عادت ماهانه بهعنوان ابزار بازسازی. بااینترتیب، پریود که اتفاقی طبیعی در بدن زن و اندام تولید مثل اوست میتواند در چارچوب کارناوالی قرار بگیرد، زیرا سبب بازسازی بدن میشود. با فروریختن لایههایی از دیوارهی داخلی رحم در دورهی عادت ماهانه، نهتنها جنبهی تجزیه و تلاشی خونآلودِ گروتسک را تولید میکند، بلکه در پرسپکتیو کارناوالی بخشی از چرخهی طبیعی و بازسازی زندگی را نشان میدهد. علاوه بر همهی اینها، عنصر سکس و برانگیختگی جنسی در دورهی پریود هم به آن افزوده میشود؛ خلق زندگی را به خون پریود پیوند میزند. این جنبه به رابطهی میان پریود و تمایل جنسی اشاره میکند.
اغراق گرتی دربارهی اجزای صورتش نیز به ایدهی کارناوالی ارتباط دارد. چنین اغراقهایی با روح شادخواری کارناوال هماهنگ است. زیرا هنگام برگزاری کارناوال معیارهای معمول از اعتبار میافتند و افراد تشویق میشوند که خود را به شیوههایی غیرمعمول به نمایش بگذارند. آشکار است که تبلیغات هم بر اغراق و گزافهگویی دربارهی ویژگیهایی خاص استوار است تا توجه بیشتر را جلب کند و بهیادماندنی شود. اغراق گرتی چه در نمایش ویژگیهای فردیاش («رنگپریدگی موموار صورتش، بهلحاظ یکدستیِ عاجمانندش، تقریباً ملکوتی بود، گو اینکه غنچهی سرخ دهانش کمان کوپیدِ اصل و به سبک یونانیْ عالی بود» (۱۷))، چه در قلمرو فرهنگ مصرفگرایی با خصیصههای اغراق و خرابکاری که هنگام برپایی کارناوال بر روح مردم سایه میافکند، همسوست.
بلوم در فصل هشت (لستریگونها) گروهی از ژاندارمها را میبیند که «بعد از پر کردن زیر کمربندهایشان با مقدار خوبی از سوپ چرب» با «صورتهای برافروخته از غذا، کلاهخودهای عرقریز، به باتومهایشان ضربهی ملایم میزنند.» بعد در تکگویی درونی میگوید، «پیش بهسوی چریدن. بهترین لحظه برای حمله کردن به یکی موقع دسر... جوخهای دیگر، با رژهای نامنظم، نردههای ترینیتی را دور زدند و رهسپار مقر شدند. عازم آبشخورهایشان. آماده برای برخورد با سوارهنظام. آماده برای برخورد با سوپ.» (۱۳۹) در اینجا حتا نیازها و امیال مردم را دستکاری میکند. او به سود آگهیای فکر میکند که میتوان در جایی در معرض دید ژاندارمهایی که «عازم آبشخورهایشان» هستند، چسباند و جملهای میگوید که برای تبلیغ سوپ عالی است. باری دیگر بخش پایینی بدن از تئوری کارناوالی باختین را مطرح میشود، «تنزل رتبه یعنی توجه به بخش پایینی بدن و اندام تولید مثل.» (۲۱) در این چند خط، بلوم ژاندارمها را از آمادگی «برای برخورد با سوارهنظام» به آمادگی «برای برخورد با سوپ» تنزل رتبه میدهد. ظاهراً جویس روند تولید تبلیغات را نوعی کارناوالی کردن واقعیت میداند.
منابع
Bakhtin, Mikhail. Rabelais and his World. Hélène Iswolsky. Bloomington, In. Indiana University Press, 1975.
Bakhtin, M. M. The Dialogic Imagination: Four Essays. Translated by Caryl Emerson and Michael Holquist. University of Texas Press, 1981.
Joyce, James. Ulysses: The Corrected Text. Ed. Hans Walter Gabler. New York: Random House, 1986.
Kershner, R. B. "Framing Rudy and Photography." Journal of Modern Literature 22.2 (1998-1999): 265-292. Web. JSTOR. 06/06/2016.
Leonard, Garry. Advertising and Commodity Culture in Joyce. Gainesville: University Press of Florida, 1998.
Mullin, Katherine. "Menstruation in Ulysses." James Joyce Quarterly 46.3-4 (2009): 497- 508. Project Muse.
یولسیز و تئوری کارناوالی باختین: