طاقچهکتاب نوگام در سال ۱۴۰۳
کتابخوانی
به رسم چند سال گذشته، از دوستان و همکاران نوگام درخواست کردیم تا مهمترین یا بهترین کتابی را که در سال گذشته خواندهاند، انتخاب کنند و معرفی کوتاهی برای مخاطبان نوگام بنویسند. دوستان هم محبت کردند و به دعوت ما پاسخ گفتند. ما پروژه طاقچهکتاب را از سال ۱۳۹۹ با هدف آشنایی بیشتر با طاقچه کتابهای همکارانمان و نیز معرفی کتابهای خوب به مخاطبان نوگام شروع کردیم. خوشبختانه این فهرست هر سال بلندتر از قبل بوده است.
از «الفبا جنگ» ضدفاشیسم تا پیدایش لیبرالیسم ایرانی. از عاشقانهی «لیدی ال» تا زندگی مردمان مشهد پیش از انقلاب ۵۷ در «عادتهای صبحگاهی». از پرسه زدن در میان مردگانِ خوان رولفو تا زندگی یک خانواده ایرانی در چین. از مرتاضی که در گنجه ایکیا گیر میافتد تا سفر طولانی و اعجابآور ماسه، نمک، آهن، مس، نفت و لیتیوم از استخراج تا مرحله مصرف. اینها و بیشتر از اینها در طاقچهکتاب نوگام ۱۴۰۳.
شما هم بهترین یا مهمترین کتابی را که سال گذشته خواندهاید، همینجا پای همین پست برایمان بنویسید.
*
پیشنهاد فربیرز مسعودی، نویسندهی کتاب «و دیگر هیچ نگفت»:
لیدی ال
رومن گاری
من امسال برای بار چندم رمان «لیدی ال» را بازخوانی کردم و مثل بارهای گذشته نکات جالبتری در این کتاب یافتم. رمان لیدی ال یک داستان عاشقانه سرراست را روایت میکند، بین یک دختر زیبا، جذاب، با هوش و یک مرد جوان پر شور، پر حرارت، با سواد، عاشق بشریت، شیفته حق و عدالت، مبارز، زیبا و جذاب و کاریزماتیک! که در آن با انواع تقابلهای همیشگی بین دارایی و ندارایی، بین تشخص و گمنامی، بین عشق و ثروت، بین جوانی و پیری و از این دست مسایل آشنا روبرو هستیم. اما آنچه این روایت را با سایر داستانهای پیش پا افتاده یا تکراری در این زمینه متفاوت میکند چیست؟
ساختار روایی این گونه داستانها همانگونه که در رمان لیدی ال میبینیم روایتهای خطی پیش میرود، اما با همه سادگی، جذاب و گیرا و پرتحرک هستند. مخمصهها و گرفتاریهایی که سر راه قهرمانان قرار دارد حس همدردی و همذات پنداری خواننده با آنان را برمیانگیزد. داستان همچون داستانهای گی دو مو پاسان از پیشگامان بزرگ ادبیات سبک رئالیسم با پایانبندی درخشانی جای خود را برای همیشه در ذهن خواننده مییابد. این داستان آیرونی با طنزی زیبا که گاه به طنز سیاه پهلو میزند ضمن بیان گوشههایی از تاریح اروپا تا پایان خواننده را با خود همراه میکند.
*
پیشنهاد کتایون اسلامی، نویسندهی کتاب «گلاتش و غار شگفتانگیز»:
الفبا جنگ
برتولت برشت
ترجمهی حمید محوی
همانطور که روزهای پایانی سال ۱۴۰۳ با گامهایی شتابان و سرد میگذرد. ذهن من هم به شتاب، خواندهها و دیدههایش را مرور میکند تا از میان آنها مهمترین یا دستکم یکی از مهمترین خواندهها را انتخاب کند. کتابی که خواندن و دیدن آن را ضروری میدانم و آن را پیشنهاد میکنم: کتاب «الفبا جنگ» اثر برتولت برشت است. کتابی در ضدیت با فاشیسم. فاشیسمی که اینروزها برونریزی و آشکارسازی اهدافش بیش از گذشته در سطح سیاست قابل مشاهده است. و تبلیغهای ضد چپ و تشابهسازیهای مغرضانهاش بین گرایشات مختلف آن با دیگر گرایشات (برای درک بهتر این موضوع خواندن «اخلاق آنها ،اخلاق ما» نوشتهی لئون تروتسکی را پیشنهاد میکنم.) در حال افزایش. به قول روت برلو ناشر آلمانی کتاب الفبا جنگ: «نظام سرمایهداری با دقت و خشونت تمام، ناآگاهی از واقعیات اجتماعی را حراست میکند.» الفبا جنگ کتابی بسیار هنرمندانه اما کمتر شناخته شده از برشت است. کتابی در ۲۵۶ صفحه پیدیاف با ترجمهی حمید محوی، با مقدمه و پایاننوشتی که به شرح کامل چگونگی شکلگیری کتاب میپردازد. برشت در این واپسین اثر خود (کتاب در سال ۱۹۵۵ و درست یکسال قبل از مرگ برشت منتشر میشود.) ۶۹ تصویر را از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ بر اساس سیر تاریخی در تبعید انتخاب کرده است که با کمک اشعاری چهارخطی و با اتکا به سنت شعری اپیگرام آنها را شرح میدهد، اشعاری که مفاهیمی بسیار عمیق را با ایجازی چشمگیر بیان میکند (اپیگرام متنی را گویند که در یونان باستان برای بزرگداشت شخصیتها و قهرمانها روی بنا و مقبرهها مینوشتند.). کتاب با تصویری از هیتلر در سالهای ۱۹۳۳ و تلاش برای تسخیر قدرت و مستی پیروزی آغاز میشود و با تصویری از شکست او نیز تمام میشود. عکسی که به درستی به ما و آیندگان هشدار میدهد که با شکست و مرگ هیتلر، فاشیسم تمام نشده است. چراکه شرایط رشد فاشیسم و نظامی (سرمایهداری) که باعث به وجود آمدن آن میشود، هنوز پابرجاست. و همانطور که برشت در مقدمه کتاب میگوید: «بشریت در خطر جنگی به سر میبرد که ابعاد آن در مقایسه با جنگی که در گذشته روی داده بسیار ناچیز است.»
شاید بتوان آن شعر مربوط به عکس شمارهی ۴۹ را اینگونه نوشت و تکرار کرد: «در غیاب و یا رکود اتحاد جهانی ستمدیدگان و زحمتکشان باید همچنان شاهد اتحاد جهانی ستمگران و سرمایهداران و سیاستمداران فریبکار و حامیان وضع موجود باشیم.»
*
پیشنهاد امین اطمینان، نویسنده کتاب «استالین یا تروتسکی؟»:
عادتهای صبحگاهی
آسیه نظامشهیدی
نظامشهیدی در این مجموعهی داستان (۹ داستان کوتاه) در هر داستان کوتاهی که در دل قصه و روایت و درگیریهای درونی و بیرونیِ (ذهنی و عینی) شخصیتها با گذشته و حالشان، دست روی بازسازی یا بازنمایی یا بازشناسی یا یادآوری یا نشانهگذاری یا غبارروبیِ بخشی از فضا و زندگیِ شهریِ مدرنِ مشهدِ قبل از انقلاب ۵۷ (به عنوان شهریْ بیشتر شناختهشده با مذهب) گذاشته، کموبیش در داستانگویی هم موفقتر بوده و پیشنهاد دراماتیک و کمتر تجربهشده و جدیدی به داستاننویسی خراسان ارائه داده و بر ارزش آن افزوده.
مشهدی که در آن فیلمهای سینمایی بهروزِ دنیا همچون «آنی هال» از وودی آلن و «آروارهها» از استیون اسپیلبرگ اکران میشوند و روی پرده میروند، کارمندانِ مردِ بازنشستهاش میتوانند انتخاب کنند به جای پیکان، هیلمن نارنجیِ وارداتی بخرند، زنان معلمش با حقوق معلمیشان به تور اروپا میروند و زیر آفتاب با لباسهای رنگی و کلاههای حصیری و عینک آفتابی، عکس یادگاری میگیرند و باشگاه کوهسنگیای هست تا زن و مرد روی مهتابیِ بزرگِ رو به دریاچهاش کنار هم بیواهمه با موسیقی زنده برقصند. صورتی از زیستِ شهریِ مشهد (و در نگاهی گستردهتر، ایران) که حالاها، خبری ازش نیست و گم و دفن شده.
«...شبا اگه میدیدی. ساختمون کوهسنگی مثل یه کشتیِ رو آب بود. با پنجرههای گِرد. شب، نور چراغاش، رو استخر باشگاه میافتاد. استخر که میگم یعنی دریاچهها. همیشه غلغله بود. پای پلههای باشگاه دو تا شیر سنگی بود. دو طرف شیرها باغچههای پر از اطلسی. شبها روی مهتابیِ بزرگِ رو به دریاچه، میز و صندلی میذاشتن. از عصر ملت میآمد برای بستنی فالوده... شب هم غلغله... موزیک زنده بود، خانما و آقایون دستهدسته میآمدن، بعد میرقصیدن...»
در واقع، لابلای بطن و متن برخی داستانهای این کتاب، در قامتِ سندی مکتوب و به عنوان کارکرد ثانویهشان است که ما با زندگی بخشی از مردمی که زیستِ مدرنی داشتند (خصوصا زنان) و بعد از انقلاب ۵۷ نادیده گرفته و سرکوب شدند و بسیاریشان امکان مهاجرت پیدا نکردند یا نخواستند مهاجرت کنند، در ایران ماندند و برای زنده ماندن یا در امان ماندن (همینقدر بیرحمانه) به محدودیتها و اجبارها تن در دادند و رنج کشیدند، آشنا میشویم.
*
پیشنهاد شیوا شکوری، نویسنده کتابهای سلام لندن، نقشینه و...
من در این یک سال، بیشتر روی رمان جدیدم کار میکردم و اصولا وقتی که روی ساختار یک پلات کار میکنم، کتابهای زیادی نمیخوانم. به همین دلیل نیرو و اشتیاق به خواندن را گذاشتم روی مقالهها، جستارها و بخصوص گفتگوها. آبونمان مجله «گرانتا» و «نیویورکر» شدم. به خودم گفتم هر روز یک داستان کوتاه یا یک مقاله ادبی میخوانم. باورم نمیشد که این عادت روزانه، چه تاثیرغیرقابل پیشبینیای روی من خواهد گذاشت. به موضوعاتی علاقهمند شدم که قبل از این اصلا بهشان فکر هم نمیکردم. مثلا رابطه فلسفه و ادبیات، رابطه جامعه شناسی و ادبیات، رابطه روانشناسی و ادبیات و همه هم از طریق «گفتگوها»!
تازه فهمیدم «گفتگوها» چه منبع عظیمی برای شناخت خود و دیگران اند و دریافتم که به هر چیزی که توجه متمرکزانه کنم و با جهان دغدغهها و نگرانیهاش رابطهای ژرف برقرار کنم، یکهو جالب میشود و شگفتانگیز. «گفتگوها»، هالهای به تاریکیهای درونم انداختند؛ همان تاریکیهایی که هیچگاه توجه درخوری دریافت نکرده بودند. گرد و غباری را برانگیختند که پیش از آن در جایی انباشته و پنهان شده بودند و من بیآنکه آگاه باشم فقط حس میکردم که گاه به سختی نفس میکشم. بعدتر متوجه شدم همان چیزهایی که هرگز نمیتوانستم ازشان حرف بزنم دارد از دهان یک هنرمند مجسمه ساز در برزیل درمیآید یا از زبان یک گزارشگر در گفتگویی با یک فیلسوف! مثلا در یکی از «گفتگوها»، روانشناسی که منتقد ادبی هم بود، گفت: «نقد کتاب، فقط کشف پنهان شدههای متن نیست، بلکه کشف پنهان شدههای نویسنده هم هست که گاه خودش هم از آن آگاه نیست.» و من اکنون در دنیای «گفتگوها» میچرخم و در انگیزهها، اهداف، تاثیرات و الهامات، چالشهای دیگران و نگرشهای متفاوتشان به ادبیات و هنر غوطه میخورم. تکههایی از خودم را نیز پیدا میکنم.
*
پیشنهاد کریم پورحمزاوی، نویسندهی کتاب «خاورمیانه در آتش جهادگرایان»
اشاراتی درباره لیبرالیسم در ایران
شهریار زرشناس
استاد شهریار زرشناس یکی از معدود متفکران شناخته شده در حوزه انتقادی در ایران امروزی است. تسلط بر فلسفههای سیاسی غرب، آشنایی با تاریخ مدرن ایران و تحلیل ماتریالیستی از آن تاریخ، از زرشناس روشنفکری صاحب سبک در مارکسیسم ایرانی می سازد. زرشناس در «اشاراتی درباره لیبرالیسم در ایران» دو رساله عمده برای موشکافی دارد: ۱- معرفی لیبرالیسم جهانی، ماهیت فلسفی و چگونگی شکل گرفتن آن در غرب ۲- تاثیر آن بر ایران و پیدایش لیبرالیسم ایرانی.
تمرکز زرشناس در بعد نخست بیشتر بر معرفی لیبرالیسم از منظر فلسفی و نظری، مبانی اخلاقی این ایدئولوژی و ارتباط آن با پروتستانتیسم است تا تمرکز محض بر اقتصاد سیاسی این مکتب فکری. اما مهمترین دست آورد نویسنده در این بخش برجسته کردن این حقیقت است که لیبرالیسم یک تجربه اروپایی است. بنا بر این ضد و نقیض های لیبرالیسم را می بایست در چارچوب تجربه اروپای غربی، توسعه سرمایه داری استعماری در جهان و استثمار دیگر ملل فهمید. به عبارتی لیبرالیسم کوچکترین ارتباطی با جوامع پیرامونی مانند ایران، نوع اقتصاد و جامعه عقب نگاه داشته شده و نیازهای بومی آن نداشت.
علیرغم جمعبندی بخش نخست، لیبرالیسم گفتمان و ایدئولوژی چیره در ایران، از زمان پیدایش تشکیلاتی و جنبشی آن در اوایل قرن بیستم تا به امروز بوده است. در واقع زرشناس بدون ورود به تحلیل طبقاتی از خاصیت کمپرادوری (طبقه ای خاص به جوامع پیرامونی که در اثر استیلای قدرتهای امپریالیستی بر این جوامع شکل می گیرد و منافع خود را در شراکت با این قدرتها جستجو می کند) لیبرالهای ایرانی پرده بر می دارد. معرفی نهادها، تشکلها و احزاب سیاسی لیبرال از دوران مشروطه تا «اصلاح طلبی» در ایران پس از انقلاب از نقاط قوت این بخش از کتاب است. اما چرا عرصه سیاسی در ایران پس از انقلاب به سرعت به عرصه ای متضاد با انقلاب و منافع طبقه های فرودست تبدیل شد؟ زرشناس برای پاسخ به این سوال از جریان لیبرالی پرده بر می دارد که خود بخش بزرگی از نیروهای اجتماعی انقلاب را شکل داده و پس از آن نیز بخش بزرگی از حاکمیت را.
*
پیشنهاد خسرو پوینده، نویسنده کتاب «خیره به مغاک»:
ادبیات در مخاطره
تزوتان تودوروف
محمدمهدی شجاعی
کتاب «ادبیات در مخاطره» به نظرم کتاب موثری است برای شناخت بهتر هدف از ادبیات. این کتاب اثر تزوتان تودوروف چاپ نشر ماهی است.
خواندن کتاب کمحجم «ادبیات در مخاطره» اثر تزوتان تودوروف از این نظر سودمند است که ما را به این تامل و پرسش میکشاند که آیا ادبیات از مسیر اصلی خود که ارتباط با انسانها و زندگی آنهاست و بنابراین شناخت سرشت بشر و هر آنچه که مربوط به جهان اوست دور نشده؟ به گفتهی این اثر هدف مطالعهی ادبی و خواندن شعر و رمان باید تامل در باب طبیعت بشر، فرد و جامعه، عشق و نفرت، شعف و یاس، باشد نه اینکه محدود شود به شناخت مفاهیم سنتی یا جدید نقد. ما در نقد درست باید بیاموزیم آثار ادبی از چه سخن میگویند نه اینکه منتقدان از چه حرف میزنند.
این اثر از این نظر جالب است که وادارمان میکند فکر کنیم که هدف از تولید آثار ادبی واقعا چیست؟ ارتباط با جهانی که در آن زندگی جریان دارد یا فقط ستایش منتقدان بر اساس ساز و کارهایی که ارتباط با معنای اثر را از میان برده و فقط به سنجش اثر با فرم و روابط درون آن میپردازد به گونهای که گویا ادبیات هیچ پیوندی با بقیهی جهان ندارد؟ نباید از یاد ببریم که ادبیات حقیقت را حقیقیتر از هر علم و فلسفهای به خوانندگانش شناسانده که حقیقت سرشت بشر بر اساس شناخت حسی و یگانهی شخصیتهایی است که ادبیات آشکار میکند.
این اثر به ما میگوید که خواندن آثار ادبی برای شناخت بهتر انسان و جهان است و کشف زیبایی نهفته در آن که وجود خواننده را غنا ببخشد و شناختش از خود را بهتر کند. کار ادبیات آفرینش به کمک مواد خام دنیای واقعی است. کلمات شاعران و داستانها به انسان مجالی میدهند تا به احساساتی که تجربه میکند صورت ببخشد و رود پرتلاطم رویدادهای زندگیاش را سمت و سویی بدهد. وقتی افسردگی به ستوهمان آورده، ادبیات دستمان را میگیرد و نزد انسانهای اطرافمان میبرد، جهان را بهتر به ما میشناساند و یاریمان میدهد بهتر زندگی کنیم. ادبیات راهی برای کشف جهان است و میتواند از درون متحولمان کند و در پی فهم تجربهی بشری است. این کتاب برای کسانی که به نوشتن علاقه دارند بسیار مفید و کارا است.
*
پیشنهاد آرمیک ثمرخواه، نویسنده کتاب «سمت تاریک خانهها»:
تعالیم کریشنامورتی
این کتاب مجموعه سخنرانی های کریشنامورتی، متفکر برجسته هندیست که به صورت موضوعی دستهبندی شده است. یعنی پاسخهای او به سوالات یا موضوعات مشابه در سالهای مختلف جمعآوری و ارائه شده. نکته عجیب، جذاب و تفکر برانگیز این کتاب برای من این است که حرفِ اصلیِ آن را میتوان در یک جمله خلاصه کرد اما برای درک آن، این کتاب و حتی سالهای زیادی از زندگی نیز شاید کافی نباشد.
آن جمله این است: برای رسیدن به اصالتِ فردی، تعالیمی وجود ندارد.
*
پیشنهاد داریوش کریمی، نویسنده «کوچه آخر»:
پدرو پارامو
خوان رولفو
ترجمه کاوه میرعباسی
نشر ماهی ۱۴۰۳
«آن آبادی را از روی خاطرههای مادرم مجسم کرده بودم، از روی دلتنگیاش لابهلای آن آههای پرحسرت. تا زنده بود برای کومالا آه میکشید، در حسرت بازگشت به آنجا. اما هرگز نتوانست به آنجا برگردد. حالا من به جایش میآیم. چشمهای او را با خود میآورم که او با آنها به کومالا نگریسته بود. چشمهایش را به من امانت داد تا به جای او تماشا کنم.»
کسی که در این رمان کوتاه از خوان رولفو با ما حرف میزند در جستجوی پدرش، خوان رولفو، راهی کومالا می شود. به توصیهی مادرش راهی میشود. «پسرم، کاری کن که تاوانِ از یادبردن ما را بده.» اما این پسر به روستایی وارد میشود که در آن مردگان در رفتوآمدند. در کوچههای کومالا مردگانی که به نام میشناسیمشان پچپچ میکنند و از آن روزها میگویند، روزهایی که که خواستگارها با خشونت خواستگاری میکردند و اربابها با رشوه خانوادهها را به واگذار کردن دخترانشان راضی میکردند. با همهی اینها کومالا کومالای دیگری بود چون این مردگان هنوز زنده بودند.
پدرو پارامو مثل هیچ رمان دیگری نیست. آدمها زنده نیستند اما صدایشان زندهتر از صدای زندگان است. کومالا گویی هست و نیست. گویی به زمین مردگان پا گذاشتهایم ولی زمینی که حسرتها و حسادتها و شادیها و غمهای آدمیان آن واقعیست. خوان رولفو دست ما را گرفته و به جایی برده که میخواهیم از آن بگریزیم و در عین حال میخواهیم در آن باشیم و به طنین گفتوگوهای مردگانش گوش بسپاریم. چه چیز غریبتر از نامرئی بودن در نظر مردگان؟ چه چیز غریبتر عبور کردن از میان مردگان و سردرآوردن از حال و روزشان بدون آنکه متوجه ما بشوند؟ مرهون خوان رولفو هستیم که این کار، پرسه زدن در میان مردگان، برای ما میسر شده است.
پدرو پارامو را سالها پیش خوانده بودم و از آن لذت برده بودم. این بار ترجمهی فارسی و نه انگلیسی آن را خواندم، از کاوه میرعباسی، و عجب ترجمهای! فارسی میرعباسی به خوبی از پس کار برآمده و خواندن پدر پارامو به فارسی را دلچسبتر از خواندن ترجمهی انگلیسی آن کرده است.
به تازگی فهمیدهام که کتابهایی که به فاصلهی چندین سال بخوانی و باز هم جذاب بیابی کمیاب هستند، بسیار کم. پدرو پارامو یکی از آنهاست. بیدلیل نیست که آن را یکی از برترین رمانهای قرن بیستم میدانند.
*
پیشنهاد خسرو دهدشت حیدری (دوتتسو ذنجی)، نویسنده کتاب «سفر به ذن»:
خانواده ایرانی در چین
پروفسور آنتونینو فورته
کتابی که در مد نظر دارم، صرفاً برگزیدهای از سرِ شوقِ شخصی نیست، بلکه گوهری است که به واسطه جایگاهِ جهانشمول و پیوندِ ژرفش با تار و پودِ فرهنگ و شیوه اندیشیدنِ ما ایرانیان، مورد توجه است. این اثرِ گرانمایه، با عنوانِ «خانواده ایرانی در چین»، به قلمِ توانمندِ پروفسور آنتونینو فورته، نگاشتهای است ارزشمند و بس والا. برگزیدنِ این کتاب برایم، ریشه در دلایلِ بیشماری دارد که به طور کوتاه، نکاتِ کلیدیاش را بازگو میکنم.
در این نوشتار، پروفسور فورته و بسیاری از محققان از شرق و غرب، پرده از راز نخستین و بزرگترین مترجم متون والای بودایی در چین برمیدارد: آنشی گائو، شاهزادهی اشکانی قرن دوم میلادی. او با ترجمهی بیش از سی جلد از متون عالیه بودا از سانسکریت به چینی در معبد اسب سفید در لئویانگ، نه تنها گنجینهی بودا را به چین هدیه کرد، بلکه با آمیختن آن با حکمت کهن چینی کنفوسیوس و لائوتسه، بنیاد چآن یا بودیسم چینی را نهاد. چآنی که بعدها در ژاپن به ذن بدل شد و به همت پروفسور د.ت. سوزوکی، فیلسوف ژاپنی، راه خود را به سوی غرب گشود که خاستگاه آن اندیشه پارسی است.
اما داستان آنشی گائو و میراث او به همینجا ختم نمیشود. به گفتهی پروفسور فورته، نوادگان او و زرتشتیان، نخستین دفتر تجاری چین را با نام "سابائو Sabao" بنا نهادند. آنها در سه سلسلهی هان، سونگ و تانگ، تا اواخر قرن هفتم میلادی، در چین حضور داشتند و در دربار، ارتش و ارکان دولتی، مناصب کلیدی را بر عهده گرفتند. هر آنکه در چین پیشوند "آن 安An" را داشت، ایرانی و از تبار آنشی گائو بود. پیشوند"آن An" در زبان چینی به معنای آنشی( 安世Anxi)یعنی پادشاهی اشکانی است.
یکی از گرانبهاترین ترجمههای آنشی گائو، مفهوم ذهنآگاهی(Mindfulness) یا به چینی"ژنگیان" است. این آموزهی ارزشمند که هجده قرن پیش توسط این شاهزادهی پارسی ارائه شد، امروزه در مدارس و آموزشگاههای انگلستان و نیز بعضی مراکز فرهنگی در جهان آموزش داده میشود. بر اساس گفته محققان، طب سوزنی برای نخستین بار توسط آنشی گائوی پارسی به کار گرفته شد، که چینیها او را درمانگر نیز مینامیدند.
این کتاب با همکاری و تلاش مشترک من و انتشارات ساتراپ در لندن به زبان فارسی برگردانده شده است.
*
پیشنهاد یکی از ویراستاران نوگام:
سفر شگفتانگیز مرتاضی که در گنجه ایکیا گیر کرده بود
رومن پوئرتولا
ترجمه کوشیار پارسی
وقتی واقعیت عجیب و تلخ و تاریک است، «خیال» آن باریکهی نوری است که از روزن جهانی دیگر تاریکی را میشکافد. قصهی «سفر شگفتانگیز مرتاضی که در گنجه ایکیا گیر کرده بود» آن خیال سرخوش و طنازی بود که روزهایی از سالی که گذشت، روشنم داشت.
کتاب اثر رومن پورتولا است و سفری طنزآمیز و انساندوستانه را روایت میکند که از یک موقعیت ساده آغاز میشود: مرتاضی هندی که برای خرید تخت به فروشگاه ایکیا در پاریس میرود، ناخواسته در گنجهای گیر میافتد. این اتفاق، آغاز ماجراجوییهایی غیرمنتظره است که او را به نقاط مختلف جهان میکشاند و با انسانهایی از فرهنگها و طبقات متفاوت روبهرو میکند.
از ویژگیهای برجستهی کتاب، ترجمهی روان و جذاب کوشیار پارسی است که لحن شوخطبعانه و سرخوش نویسنده را به خوبی منتقل کرده و خواندن کتاب را لذتبخش و آسان کرده است.
رمان در عین طنز و سبک روایت مفرح، با نگاهی انسانی و همدلانه به مسئله مهاجرت میپردازد. شخصیت اصلی، آجاتاشاترو لواش پاتل، مرتاضی که به قهرمانی ناخواسته برای مهاجران تبدیل میشود، نمایندهای از کسانی است که در جستوجوی زندگی بهتر مرزها را پشت سر میگذارند. نویسنده با زبانی ساده و پرکشش، همزمان که ما را میخنداند، توجه ما را به مشکلات پنهان انسانهای در حاشیه جلب میکند.
این کتاب با طنزی دلنشین و روایتی شیرین نهتنها لحظات خوشی برای خواننده رقم میزند، بلکه با پرداختن به مسائل اجتماعی روز، لایههای عمیقتری از دنیای معاصر را آشکار میکند. اگر به دنبال داستانی هستید که هم شما را بخنداند و هم به فکر فرو ببرد، این رمان با شخصیتهای بهیادماندنی و نگاهی متفاوت به جهان مدرن، انتخابی عالی است.
*
پیشنهاد اشکان بحرانی، مترجم کتابهای «سکسوالیته» و «جنگ صدساله با فلسطین»:
Teaching Humanity: An Alternative Introduction to Islam
Vernon James Schubel
یکی از مهمترین کتابهایی که سالی که گذشت خواندم این درسنامه به قلم ورنون شوبل، استاد دینپژوهی در کالج کنیان Kenyon College اوهایوست. کتاب فرآوردهی بیش از سه دهه تدریس دین و خاصه اسلام به دانشجویان کالج اوبرلین است. رویکرد این درسنامه فرسنگها با رویکرد درسنامههای متعارف دربارهی اسلام فاصله دارد و به جای تمرکز بر فقه و کلام به منزلهی سنگ بنای اسلام، با رویکردی متاثر از شهاب احمد، نویسندهی اثر سرمشقگردان What is Islam: on the Importance of Being Islamic، درآمدی به اسلامپژوهی ارائه کرده که حق مطلب را دربارهی جریانهای دینیای که همواره جایی بهتر از حاشیه و پانوشت درسنامههای غالب و «استاندارد» نداشتهاند ادا میکند. به ویژه گزارش او از جانب عاطفی اسلام، که در سنتهای آیینی صوفیه، علوی-بکتاشیان آناتولی یا اسماعیلیان بهره در هند مخاطب را با جانب کمتر شناختهای از تمدن مسلمانان آشنا میکند.
*
پیشنهاد ناهید احمدپناه، نویسنده «یک روبان سرخ برای شاهزاده ونوس»:
ریشههای آسمان
رومن گاری
امسال باز هم رومن گاری ماندگارترین کتاب سال را در حافظهام به جا گذاشت. در ریشههای آسمان رومن گاری باز هم دست به خلق شخصیتی میزند که خواننده را مجذوب خود میکند و تا پایان داستان دلواپس سرنوشت این مرد کله شق و وصلهی ناجور آدمهای دوربرش.
مورا در زمانهای به خاطر محیط زیست و نجات جان فیلها خود را به خطر میاندازد که آدمهای اطرافش به فکر پول درآوردن از راه فروش اسلحه یا در شکل آرمانگرایانه در حال جنگ برلب استقلال کشور خود از سلطهی انگلیس هستند و نجات فیلهایا مرگ گلههای بزرگ فیل در این میان به نظر همه دیوانگی میرسد.
هنگام خواندن یاد جدل شاملو و سهراب میافتادم که شاملو سهراب سپهری را به خاطر شعر گفتن از نگرانی گل کردن آب سرزنش میکرد، اما حالا باید عنوان پیشتاز روشنفکری زیستی را به او داد.
*
پیشنهاد بهرنگ تاجدین، مترجم کتاب «زمین زنده»:
جهان ماده (Material World)
اد کانوی (Ed Conway)
بیشتر ما عادت کردهایم که هر کالا یا وسیلهای که میخواهیم، «موجود» باشد و اگر پولش را داشته باشیم، بتوانیم آن را بخریم. ولی با خواندن این کتاب متوجه میشوید که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند... تا باتری یا پردازنده یا هر کدام از قطعات دیگر گوشی شما ساخته شود و به دستتان برسد.
اد کانوی، خبرنگار اقتصادی شبکه اسکاینیوز بریتانیاست و این کتاب حاصل سفرهای متعدد او به کشورها، معادن و کارخانههایی در چهار گوشه دنیاست. کتاب قرار است داستان سفر طولانی و اعجابآور شش ماده را از خاک تا دستان شما تعریف کند: ماسه، نمک، آهن، مس، نفت و لیتیوم.
ولی آنچه روایت میکند، بسیار فراتر از مسیر پر پیچ و خم این شش ماده معدنی است. او پشت پرده یک دنیای پنهان از چشم مردم عادی را به شما نشان میدهد. دنیایی که تنها فاجعهای مثل همهگیری جهانی کووید-۱۹ باعث میشود اصطلاحاتش نظیر «زنجیره تأمین» و «تولید بهموقع» به رسانهها راه پیدا کند و مردم از وجودش خبردار شوند.
با خواندن این کتاب تازه متوجه میشوید که جهان چقدر به یک سری مواد معدنی ظاهراً ارزان وابسته است و چقدر مسیر تأمین آنها حساس و شکننده است. در زمانهای که غولهای فناوری سرخط خبرها را قُرق کردهاند و خودشان را به عنوان پایههای دنیای مدرن جا زدهاند، اد کانوی در این کتاب تحسینبرانگیز نشان میدهد که زیربنای جهان همچنان چیزی نیست جز ماده.
*
**
***
لینکهای مرتبط:
کتابهایی که در سال ۱۴۰۲ خواندیم
کتابهایی که در سال ۱۴۰۱ خواندیم

طاقچهکتاب نوگام در سال ۱۴۰۳:
سینا
کاش لیست از نظر فرم تر-و-تمیزتر بود. اطلاعات کتابشناسی داشت، لینک داشت.