یوهانا
دریافت فایل
PDF Epub

درباره این کتاب

علاقه به ترجمه را از همان سال‌های نخست دانشگاه در خود حس می کردم. اما قرار نبود طبق نصیحت استادان ترجمه مان سراغ ترجمه کتاب رفته و در نهایت با سر در دیوار فرو رویم. ولی وقتی به خود آمدم خود را پشت میز  در اندیشه یافتن معادل فارسی کلماتِ رمانی یافتم که سال‌ها در قفسه زیرین کتابخانه کوچکم خاک می خورد.کتاب پیش رو نخستین تجربه‌ام در زمینه ترجمه کتاب است. ترجمه آن یک سال به طول انجامید.  باید اعتراف کنم  حقیقتا کار دشواری است.  این کتاب رمانی است در حوزه نوجوان اثر  خانم «رناتا ولش» نویسنده اهل  اتریش، که دو، سه ناشر  کاغذی آنرا نپسندیدند. گفتند مردم الان حوصله خواندن رمان ندارند، داستان کوتاه ترجمه کن!  تقریبا از  پیگیری انتشار کتاب منصرف  شده بوده و با ناامیدی به نصیحت استادم فکر می کردم که بطور اتفاقی با نشر نوگام آشنا شدم و بویژه  ایده‌های این نشر و به طور کلی اهداف زیست محیطانه ی ناشران الکترونیک  توجهم را جلب نمود.


توضیحات ناشر

یوهانا داستان پر فراز و نشیب زندگی دختری روستایی است که از نوجوانی در مزرعه و خانه یک کشاورز در دهکده‌ای دور افتاده در اتریش به سختی کار می‌کند. جذابیت داستان اما وقتی آشکار می‌شود که خواننده، زمان وقوع داستان را می‌فهمد؛ سال‌های ۱۹۳۰ و درست پیش از جنگ جهانی دوم. خواندن وقایع تاریخی آن زمان از نگاه دختری کارگر که به دلیل فقر و سختی‌های اجتماعی نتوانسته به شکل مناسبی تحصیل کند، چیزهای مهمی را به خواننده نشان می‌دهد. تورم بزرگ سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم، زندگی مردم و به خصوص روستاییان را به قدری تحت تاثیر قرار می‌دهد که نا آگاهانه از فاشیسم پیروی می‌کنند. با این همه، خواننده وقایع تاریخی را به شکلی سازگار با روایت داستان و زندگی شخصیت اصلی آن می‌خواند و به زبان دیگر پیش از آنکه بفهمد، داستان ساده‌ی یوهانا پنجره‌ای می‌گشاید به اینکه چگونه وقایع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن سال‌ها منتهی به جنگ شد.

 

این کتاب در تاریخ ۹ مهر ۱۳۹۵ (۳۰ سپتامبر ۲۰۱۶) منتشر شده است.

نظر شما درباره کتاب:

نظر شما ثبت شد و پس از بررسی مدیریت سایت منتشر خواهد شد.

  • مریم

    م. ارغوان عزیز, امیدوارم هر روز بدرخش در عرصه ترجمه, ممنون, لذت بردم :-)
    4 اکتبر 2016، ساعت 14:17 پاسخ
    • م.ارغوان

      ممنونم مریم عزیزم....
      4 اکتبر 2016، ساعت 15:42 پاسخ
  • kavir

    دست مریزاد بسیار خوب بود به امید کارهای بیشتری از شما موفق و پیروز باشید
    8 اکتبر 2016، ساعت 17:03 پاسخ

م. ارغوان

م . ارغوان هستم، متولد سال‌های جنگ تحمیلی. البته از جنگ آنقدری به خاطر دارم که وقتی پدر و مادرم با شنیدن صدای آژیر، من و رادیو کوچک جیبی شان را زیر بغل زده و راهی زیر زمین خانه مان می شدند، از هیجان ذوق مرگ می شدم و بی آنکه کوچکترین درکی از عواقب آژیر جنگ داشته باشم ، در دل بارها تکرار چنین صحنه هایی را آرزو می کردم.
بیشتر بخوانید