دو کلمه مثل آدم حرف بزنیم
درباره این کتاب
امیررضا بیگدلی: همسرم وقتی داستانهای من را میخواند، میگوید: «پس چرا اینها رو نوشتی؟» پدر و مادرم هم وقتی این داستانها را میخوانند با خنده میگویند: «تو که همهچیز رو نوشتی.» دیگران هم خود را در لابهلای سطور این داستانها یافتهاند. نگرانی من این است که یک روزی همسایهها داستانهای من را بخوانند. آنها دیگر شوخی نخواهند داشت. طبکارانه با من روبهرو میشوند و خواهند پرسید: «چرا اینها را نوشتی؟» چنین سوالی را با لبخند نخواهند بپرسید؛ بدون شک با اخم و عصبانیت با من روبهرو خواهند شد؛ چون زندگیِ پنهانیشان را رو کردهام. آنوقت است که زندگی کردن برای من در آن ساختمان و در کنار آنها تبدیل به جهنم خواهد. هر چند هماکنون نیز در کنار زبانههای آتش نشسته و به اینسو و آنسو نگاه میکنم.
میگویند هنر راهیست برای شناخت و من که داستان کوتاه مینویسم، اگر با همین اصل قدم بردارم، بدون شک پا در مسیری گذاشتهام که باید به کشف و شناختی بینجامد. آنچه برای من شگفتانگیز است اتفاقات و پدیدههای بزرگ نیست، بلکه من در جستجوی وقایع روزمره کوچک هستم تا با ساختی قدرمند آنها را به رخ بکشم. آن آتش گدازنده را همه میبینند. برای من وسوسه برانگیز نیست اما میخواهم بدانم آدمها چرا و به چه بهایی تن به این آتش میدهند.
اینجا، در نزدیکی من، انبوهی از آدمهایی زندگی میکنند که سرشار از وسوسهها و تمناها هستند. من همانطور که در خانه نشستهام به آنها فکر میکنم. گاهی از پشت پنجره آنها را میبینم و گاهی نیز از پشت دیوار صدای آنها را میشنوم. داستانهای این مجموعه داستانهای همین دور و اطراف است. من از خودم مینویسم و از خانوادهام. من از دوست و آشنا مینویسم و از در و همسایه. آدمها از اینکه به داستانهای من راه پیدا کردهاند خوشحال نیستند؛ چون هر کس برای خود راز مگویی دارد که آن راز در این داستان برملا میشود. شاید شما هم از اینکه به داستان من راه پیدا کردهاید خشمگین باشید. اما بدانید این خشم ارزش شناخت خویش را دارد.
آدمهای این مجموعه داستان مشغول زندگی روزمره خود هستند و من آنها را رصد میکنم و آنجا که میخواهند دست از پا خطا کنند، تصویرشان را ضبط و ثبت میکنم. برای همین از دست من شکار هستند. اما باکی نیست.
«کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟ گفت در انشاء و افشاء»
(ابوحیان توحیدی)
***
نحوهی دانلود یا خرید کتاب:
این کتاب برای خوانندگان داخل ایران رایگان است و میتوانید با کلیک روی عبارت PDF بالای صفحه آن را دانلود کنید.
برای خرید کتاب چاپی خارج از ایران، ابتدا مقصد را انتخاب کنید و مبلغ را پرداخت نمایید.
پس از پرداخت، برای گرفتن آدرس پستی با ایمیل شما تماس میگیریم بنابراین در موقع پرداخت ایمیل معتبر وارد کنید. لطفا دقت داشته باشید که شما نیاز به حساب کاربری در سایت پیپل ندارید و میتوانید گزینه پرداخت با کارت بانکی را انتخاب کنید. پیپل به صورت خودکار ارزهای دیگر را به پوند تبدیل میکند، لطفا از قیمتهای زیر استفاده کنید.
(هزینه پست در قیمتها لحاظ شده است. برای دوستان ساکن مناطق دیگر هزینه پستی اضافه خواهد شد.)
***
توضیحات ناشر
دومین مجموعه داستان امیررضا بیگدلی که در نشر نوگام منتشر میشود، داستانهایی روان و خواندنی از زندگی مدرن و شهرنشین امروز ایران هستند. از سفتهبازی که باید راهبهراه آزمایش نطفه بدهد تا شیرین که هر روز باید زنگ خانه تهمینهخانم را بزند و چشمانتظار روزی است که خانه قدیمی را بکوبند و عمارتی نو بسازند. داستانهایی که گاه شک میکنید: «شاید داستان من باشد!» قوت داستانهای بیگدلی همین است که ظاهرا داستان زندگی روزمره را نقل میکند اما خبری از سادگی در آنها نیست. اینجا پیچیدگیها و تشویشها و گاه رذالتهایی که هرروز درون خود حس میکنیم به رخمان کشیده میشود. در اینداستانها، چهره واقعی ما فاش میشود. ما که ساکن آپارتمان دوخوابه امیرآبادیم، ما که کارمند شرکت مشاوره نفت و گازیم… ما که سفتهبازیم!
در این مجموعه، داستان «سفتهباز» در سال ۲۰۱۵ در بخش داستان کوتاه جشنواره تیرگان تورنتو، مقام دوم را کسب کرد. همچنین داستان «ورود سگ به پارک ممنوع» در نخستین جشنواره ملی داستانی آب در اصفهان که در سال ۱۳۹۸ برگزار شد رتبه دوم را به دست آورد.
شما همیشه میتوانید در انتشار کتابهای بیشتر ما را یاری کنید. کافی است روی دکمه «حمایت میکنم» بالای صفحه سمت چپ کلیک کنید و مبلغ دلخواهی را برای کتاب یا نشر اهدا کنید تا نسخه الکترونیک کتابهای بیشتری به رایگان برای خوانندگان فارسیزبان منتشر شود.
این کتاب در ۹ اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ (۳۰ آوریل ۲۰۲۰) منتشر شده است.
از این نویسنده بیشتر بخوانید:
اگر جنگی هم نباشد - مجموعه داستان
کتاب صوتی
اميررضا بيگدلی
من؛ امیررضا بیگدلی، بچه تابستان تهران هستم. در تیر ماه سال ۴۹ در تهران به دنیا آمدهام. در بنبست بتشكن. بین میدان كندی و چهاراه آیزنهاور آن روزها كه میشود میدان توحید و چهارراه آزادی این روزها. بعد از انقلاب پدرم وام بنی صدری گرفت و در كرج خانهای ویلایی خرید. رفتیم كرج. به ۴۵ متری گلشهر. بلوار رضا پهلوی كه شد بلوار گلستان و بعد به نام بردار بزرگ دوستم شد بلوار شهید رحیم محمدی. من در همانجا بزرگ شدم. در دانشگاه آزاد كرج رشته زبان و ادبیات فارسی خواندم و خودم در خانه داستان نویسی را یاد گرفتم. …بیشتر بخوانید
نظر شما درباره کتاب:
نظر شما ثبت شد و پس از بررسی مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
-
4 مه 2020، ساعت 14:27
شاهرخ تندروصالح
نوشتن در سرزمین حافظ و سعدی و مولانا و عطار و حضرت خیام و فرزانگانی که به هیچ قیمتی ، دُر ِ دری را بر پای خوکان نریخته اند کار حیرت انگیز و جانکاهی است .پهلوان پوست کلفت می خواهد که در لُجۀ ظلم و سرگردانی ، جان به نان نفروشد و قلم در کار ِ بندبازان سیاست نرقصاند .در ایران امروز طیف های متعددی موجودند که دخیل خود را بر نوشتن بسته اند اما با کمال تاسف چیزی از این قافله بیرون نمی آید . هم اینانند که ذائقه ادبیات را به سمت خاطره نگاری هُل داده اند و اقلیم جادویی و آسمانی شعر را ، تا حدود خیابان های بی درخت و بی پرنده و بی عاشق تنزل بخشیده اند . بسیاری از این خیل توسط رسانه ها بارها و بارها و بارها معرفی شده اند ؛ با ژست های متنوع و متعدد ، اما نویسنده واقعی و حرفه ای ، از معدود انسان هایی است که به ضرب و زور ژست نمی توان او را به ادبیات و خواننده شریف و حرفه ای ادبیات قالب کرد . هر چند تمام رسانه های در اختیار یک جهان هم ، یکصدا و یک تصویر ، او را نشان دهند و صدر نشین بخواهند . خوشبختانه این موضوع را ما تجربه کرده ایم . اکنون صدها آلبوم از این تصاویر رنگ باخته به نام نویسنده را می توان ورق زد ؛ انشا نویسانی که جهان ، حوصله مرور نیم سطر انشاهای آنان را ندارد . حالا این جا به امیر رضابیگدلی ، رفیق نازنینم تبریک می گویم که این مجموعه داستان خوب و خواندنی را روی پیشخوان گذاشت .برای خواندن داستان های بیگدلی نیاز نیست که پرده ها و نیم پرده های سانسور را کنار زد و نشانه خوانی کرد . رضا بی دروغ می نویسد و جذاب می نویسد . درو نمایه های داستان هایش ، پیرامون زندگی جاری مان در حرکت است . قصه بافی نمی کند و خیال خوش نمی تراشد . داستان های او ، نبض انتقاد را می جنباند چرا که در طول نیم قرن گذشته ، ادبیات داستانی ایران ، ادبیات بی دروغ و بی نقاب ، رسانه انتقادی است .در خلال داستان ها می توان به قدرت رسانه ای انتقاد در این داستان ها توجه داشت و بر این نکته تامل نمود که برای انتقاد کردن و منتقد بودن و تاثیر گذاشتن بر زندگی و بر انگیختن حس شریف حیات در مخاطبان خود ، نیاز نیست که اسامی نفس گیر و طولانی را از فرهنگنامه ها بیرون کشید و در متن تپاند تا آن متن را به عنوان متن انتقادی پذیرفت ؛نه ! انتقاد پیش از هر چیز جان سالم و نگاه بی دروغ می خواهد . این را می توان از تجربه های رضا بیگدلی نیز دریافت .بسیار خوشحالم که یک مجموعه داستان خوب دیگر به جهان داستان ایرانی افزوده شده است .