م. ارغوان
م . ارغوان هستم، متولد سالهای جنگ تحمیلی. البته از جنگ آنقدری به خاطر دارم که وقتی پدر و مادرم با شنیدن صدای آژیر، من و رادیو کوچک جیبی شان را زیر بغل زده و راهی زیر زمین خانه مان می شدند، از هیجان ذوق مرگ می شدم و بی آنکه کوچکترین درکی از عواقب آژیر جنگ داشته باشم ، در دل بارها تکرار چنین صحنه هایی را آرزو می کردم.