آشکار و نهان یولسیز: داستان یک ترجمه (۵)
آشکار و نهان یولسیز: داستان یک ترجمه
«هرگز نتوانستم تعداد زنگهای ساعت را تا آخر بشمارم.»
من هم مثل دیک دایور در رمان «لطیف است شب» (اسکات فیتزجرالد) میان زنگها حواسم پرت میشود و گاهی از وسط و یا حتا آخر زنگها متوجه نواختنشان میشوم؛ ذهن بازیگرم سعی میکند صدایشان را بازسازی کند و تعدادشان را حدس بزند. این کار در مورد دنگدنگ زنگ کلیساهای زوریخ که هر یک ربع ساعت و از هر گوشهی شهر در فضا میپیچد سختتر میشود. اما آن لحظه میدانستم چه ساعتی است و همزمان با ضربهی هشتم زنگها وارد سالن عمومی بنیاد جیمز جویس شدم.
پس از یکی دو ساعت آشنایی و گفتوگو با بعضی از اعضای حاضر در آنجا و جستوجو در اتاقها، قفسهها و کتابها، آمادهی کار شدم. میزم را مرتب کردم. کتابهای مورد نیاز را کنارم چیدم و در میان هیاهوی پرندگان بیقرار بهاری زمان و مکان را از یاد بردم تا اینکه از پشت سر، صدایی ناآشنا با لهجهای غریب و به فارسی گفت، «صبح بهخیر!» و پشت آن قاهقاه خندهای.
لحظهای احساس کردم در کتابخانهای در ایرانم؛ کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران یا کتابخانهی بیمارستان شریعتی که ساعتهای زیادی را در آنها گذرانده بودم. اما زنی با قامت بلند و چهرهای آلمانی تصویر ذهنم را مخدوش کرد. با شتاب و محکم جلو آمد. بلندتر از جیرجیر پاهایش بر کف چوبی بنیاد خودش را معرفی کرد: «اورسولا زلر، عضو هیئت مدیرهی بنیاد.»
از همان دقیقهی اول احساس تعلق، که در جهان غرب حس نایابی است، در من پا گرفت. اولین جملههایش نشان از عشق او به ایران و فرهنگ ایرانی داشت؛ در همان آغاز از سفرهایش به ایران و لذتش از فرهنگ غنی ایرانی تعریف کرد؛ حتا سینمای ما را میشناخت.
بعد حرف، خیلی زود و به روال معمول، به ترجمه کشید. گفت، «سختی ترجمهی یولسیز به زبان فارسی باید دوچندان باشد، زبانی با ویژگیهای بسیار متفاوت.» و مثل دیگر جویسشناسان پرسید، «برای زبان فصل چهارده راهوروشی پیدا کردهای؟»
گفتم، «در زبان فارسی، برخلاف زبان انگلیسی، از آغاز تاریخ مکتوبش تا امروز، چندان تحولی رخ نداده است و تقریباً همهی متون در دسترس قابل فهمند، اما متونی داریم که قدیمیترند. سعیام آن است که این قدمت را در متن ترجمه نشان بدهم.»
بعد به اشاره گفتم که البته فارسی میانه را داریم ولی خواننده برای فهم آن به فرهنگ لغت ویژه نیاز دارد. گفت، «همان بهتر که زبانی با حال و هوای قدیمی انتخاب کنی، اما مفهوم.» بعد اشاره کرد به مشکلاتی که او و روت فرَهنر (آکادمسین و دیگر عضو بنیاد) هنگام تصحیح زبان در ترجمهی آلمانی یولسیز داشتهاند. اینکه زبان در آن ترجمه رعایت نشده است و او و روت ده سال از عمرشان را بر سر اصلاح زبان و برخی اشکالات دیگر آن ترجمه گذاشتهاند. موارد را با دقت یادداشت میکردم و او با علاقه تعریف میکرد که زبان ترجمهی آلمانی شیواست ولی زبان واقعی جویس در رمان نیست، گاهی کهن بودن زبان نابجاست و جایی که باید به زبان کهن ترجمه شده باشد نشده...
دوستی من و اورسولا در همان ساعت اول آشنایی به زبانی کهن شبیه شد.
ستون «آشکار و نهان یولسیز: داستان یک ترجمه»، یادداشتهایی است به قلم اکرم پدرامنیا پیرامون سفر پرفرازونشیب ترجمه یولسیز -رمان مشهور جیمز جویس- به فارسی که در وبلاگ نوگام منتشر میشوند.
آشکار و نهان یولسیز - بخش چهارم
آشکار و نهان یولسیز: داستان یک ترجمه (۵):