آشکار و نهان یولسیز: داستان یک ترجمه (۶)
آشکار و نهان یولسیز: داستان یک ترجمه
«جان کانمی، کشیش والامقام، از پلکانی پایین میآید و دوباره ساعت صیقلخوردهاش را در جیب توییاش جاسازی میکند. پنج دقیقه به سه. دقیقاً وقت مناسب برای قدم زدن تا آرتیْن.» چهارشنبهصبح است و زودتر از همیشه به بنیاد جویس رفتهام تا در جلسهی یولسیزخوانی شرکت کنم. حالا دیگر به زوریخ احاطه پیدا کردهام و به نظمی رسیدهام که ضرورت کار دقیق و منظم است.
دانشجویان دورتادور میزها را احاطه کرده بودند و فریتز فصل دهم، فصل اشیاء و زمان، را برایشان شرح میداد. فصل با حرکت کشیش جان کانمی، از نقطهای به نقطهی دیگر شروع میشود. کانمی در دنیای واقعی به جویس بهترین خدمت را کرده و فریتز این داستان معروف را با آبوتاب تعریف میکند: پدرِ جویس کاروبارش را بر سر هرزنوشیهایش میبازد و دیگر قادر نیست هزینهی تحصیل پسرکش را بپردازد. چند روز پیش، مسئولان مدرسهی خصوصی یسوعیها بندوبساطش را زیر بغلش گذاشته، روانهی خانهاش کردهاند. اما کشیش کانمی به استعداد خارقالعاده و علاقهی او به یادگیری پی برده، با سعی تمام هزینهی تحصیل پسرک را برای ثبتنام در مدرسهای دیگر فراهم میکند. بدین ترتیب، جیمز از بیسوادی نجات مییابد و جویس میشود.
جویس، طبیعتاً، هر نیک را جبران میکند و از هر بدی انتقام میگیرد. چگونه؟ با آوردن آنهایی که به او بدی یا خوبی کردهاند در داستانهایش. جویس بخش بزرگی از فصل ده را به جان کانمی اختصاص میدهد و او را بسیار دوستداشتنی جلوه میدهد.
جویس حتا از پدرش هم نمیگذرد و او را در هیبت پدر استیون ددلس، شخصیتی نژادپرست، متعصب و بددهن معرفی میکند. جُرج راسلِ مؤثر در رنسانس ادبی ایرلند هم شخصیتی دیگر است که به مصاحبهای از او اشاره میکند. در این مصاحبه، راسل اسمی از جویس نمیآورد، ولی او را «پسربچهای... که هنوز بیستویکساله هم نیست» معرفی میکند. «پسربچهای که در خیابان منتظر میماند تا موی دماغ من شود و دربارهی هنر ادبی بپرسد، نه دربارهی عرفان یا علم اقتصاد.» راسل متوجه میشود «این پسر آدم مشکلپسندی است که معتقد است جنبش ادبی دارد عامپسند میشود.» او همچنین پی میبرد که این پسر «به تئوری نسبیت ذهنیِ والتر پیتر آلوده شده است...» بالاخره این پسر درمییابد که راسل در جستوجوی مطلقگرایی است. با این یافته دوباره آهی میکشد، این بار از سر تأسف و قاطع میگوید: راسل نمیتواند منجی من باشد.»
بدینسان، اگر یولسیز مثل رمانهای معمول، روایت داستانی خاصی را پی نمیگیرد، حواشی آن پر از حکایات خواندنی است.
ساعت ده صبح بود که زنگ تلفنم خبر آمدن ایمیلی را داد..
*عکس از نگارندهی این سطور است: فریتز در حال نمایش دادن یکی از اشیای یولسیز.
ستون «آشکار و نهان یولسیز: داستان یک ترجمه»، یادداشتهایی است به قلم اکرم پدرامنیا پیرامون سفر پرفرازونشیب ترجمه یولسیز -رمان مشهور جیمز جویس- به فارسی که در وبلاگ نوگام منتشر میشوند.
آشکار و نهان یولسیز - بخش چهارم
آشکار و نهان یولسیز - بخش پنجم
آشکار و نهان یولسیز: داستان یک ترجمه (۶):